در كتاب را روايات شيعه تلقّى كنند، نظر نادرستى است و دور از روح انصاف و فكر علمى است همانطوركه دور از روح ايمان و اخلاق انسانى است. در صورتى كه عمده علماى شيعه، عمل اين محدث را منكر شده و كارش را تخطئه كردهاند و نظراتش را با دلايل قاطع رد كردهاند.
ما در آخر كتاب خود به دلايل كتاب، «فصل الخطاب» پرداخته و وجوه ضعف آن را بيان خواهيم كرد. هر چند خود اين كتاب و موضوع آن دليلى قاطع بر رد نظريه مؤلف كتاب فصل الخطاب و هر كسى كه اين اعتقاد را داشته باشد، راست چه از «حشويين» عامه باشد، چه از مشرقين كينهتوز، و چه از افراد سادهلوح كه هيچگونه صلاحيت علمى و اهليّت براى طرح و بحث اين گونه مسائل را ندارند، نه به عنوان صاحب نظر و نه به عنوان مفسر و شارح نظر ديگران.
ابو زهره و كلينى
عجيب آن كه شخصى نه تنها به بزرگى چون كلينى تهمت اعتقاد به تحريف را مىزند، بلكه علاوه بر آن كلينى- خادم شريعت- را تكفير مىكند به دليل نقل روايات تحريف در كتاب خود[1] نمىدانيم اگر نقل روايات تحريف، دليل كفر است، چرا بخارى، مسلم و ديگر اصحاب صحاح، كافر نباشند؟ در حالى كه چند برابر كلينى، روايت تحريف در كتب خود نقل كردهاند. و روايات آنها هم صراحت بيشترى بر تحريف قرآن دارد. و آنها اين روايات را نقل كردهاند بدون مناقشه در متن روايات، با اين كه اين روايات سندشان قويتر است و كمتر تأويل مىپذيرد. به اضافه آن كه كلينى، مدعى صحت جميع مرويات خود نيست و ما با روايات كلينى در چهارچوب اخبار علاجيه برخورد مىكنيم.
و با روش مرسوم رد و قبول احاديث با اين روايات معامله مىكنيم اگر امكان تأويل صحيحى نداشته باشند. اما در مورد احاديث صحاح مطلب چنين نيست و احاديث كتب صحاح اهل سنت مقبوليت تامّ دارند.
«ابو زهره» كه مىبيند اين موضع و اتهام صريح، ممكن است مقبول همه حتى هم
[1] الامام زيد، ص 351 و رك: الامام الصادق، ص 327، 331، 334، 335 و 337 هر دو كتاب از شيخ محمد ابو زهره است.