به فرض كه بپذيريم كتابت صحيح بوده است و سهوى از طرف ناسخان رخ نداده است و قبول كنيم كاتبان در عين تسلط بر قواعد درستنويسى ملتزم و متعهد به درستنويسى و نقل درست هم بودهاند و كمترين اشتباهى در شنيدن و نقل آيات هم پيش نيامده است باز يك احتمال باقى مىماند. بعضى از قراء يا آن عده كه بعضى قرائات به آنان نسبت داده مىشود قرائت عربى را نيك نمىدانستهاند و از ضعف در عربيّت رنج مىبردهاند. و همين ضعف، نقل و روايت آنان را مشوش ساخته است. و به گمان عدهاى رسيده است كه اين نقل و روايت، قرائت خاصى است غير از قرائت ديگران كه آن را از صحابى نقل مىكنند و يا خود در اين قرائت، منفرد مىباشند. حتى اين ضعف را نزد عدهاى از بزرگان صحابه هم مىبينيم بعدها گاهى از روى غفلت و گاهى براى موجه جلوه دادن خطاى اين شخصيت و اين ناقل و حفظ چهرهاش قرائت خطايى وى را به پيامبر- ص- نسبت مىدهند.
مؤيد ما در اين ادعا آن است كه مىبينيم در زمان پيامبر اكرم- ص- كسانى كه به خوبى قرائت را بلد بودند كمى از شمار انگشتان دست تجاوز مىكردند كه همين افراد در مرحله ابتدايى آموزش بودند اين مطلب را طحاوى و ديگران ذكر كردهاند مراجعه كنيد[1].
«بلاذرى» مىگويد: «در آستانه ظهور و پديد آمدن اسلام تنها هفده تن از قريش سواد نوشتن داشتند[2]». و يا به نظر ابن عبد ربه: «هنگامى كه اسلام ظهور كرد تنها كمى بيش از ده نفر توان كتابت داشتند[3]».
نكته مورد توجه آن است كه: از جمله اين كسان شخصى مانند على- ع- را مىبينيم كسى كه در اسلام رشد و نمو كرد و هيچگونه علقهاى با جاهليت نداشت. لذا بعيد است على- ع- و مانند او كتابت را در جاهليت آموخته باشند. چون كه على- ع- هنگامى اسلام آورد كه ده يا هشت سال داشت. و يا كسى چون عمر بن خطاب كه باز در اين كه
[1] مشكل الآثار، ج 4، ص 186. و مقدمه ابن خلدون، ص 419.