روشها صورت پذيرد. شيوههاى تبليغ دين، از راههاى نظامى تا راههاى منطقى و فرهنگى و مانند اينها را شامل مىشود.
هنگامى كه ما در ابتداى انقلاب اعلام كرديم كه انقلابمان را صادر خواهيم كرد، در بيرون از ايران، بعضىها چنين برداشت كرده بودند كه ما مىخواهيم با لشكركشى و نظامىگرى و به وسيله نظامىها و با كشورگشايى، دين را به مردم تحميل كنيم.
بر سرِ اين مطلب، عليه ما بهانهجويى كردند و زحمتهايى براى ما فراهم نمودند؛ با اينكه منظور ما از آن جمله، هرگز صدور انقلاب از روش نظامىگرى نبود؛ بلكه منظور ما، همان روشهايى بود كه در پيش گرفتيم.
خداوند در اين آيه شريفه از سوره نحل، روش صحيحِ تبليغ دين را به ما مىآموزد.
شكى نيست كه همه مسلمانان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گرفته تا ائمه اطهار عليهم السلام، علما، دانشمندان، اهل قلم، اهل علم و توده و عموم مردم بايد دين را تبليغ نمايند؛ اما چگونه بايد دين را تبليغ نمود؟
خداوند سه راه براى تبليغ دين به ما نشان مىدهد و مىفرمايد از سه راهِ حكمت، موعظه حسنه و مجادله، انسانها و جوامع بشرى را به سوى خدا دعوت كنيد. در جلسه گذشته، نسبتاً به طور گسترده مطالبى در باره «حكمت» خدمتتان عرض كردم.
در كتابهاى فارسى، خواه نظم يا نثر، معمولًا حكمت را به دانايى، علم، دانش، عرفان، معرفت، فرزانگى، درست كردارى، راست گفتارى، شناسايىِ حق لِذاتِه، شناسايى خير براى به كار بستنِ آن، سخن استوار، موافق حق، و اين گونه تعبيرات ترجمه مىكنند.
افرادى كه در صدد بودهاند تا در كتابهاى تفسير قرآن يا كتابهاى ادبيات و لغتشناسى، حكمت را به طور روشن معنا كنند و براى آن تقريباً يك تعريف منطقى ارائه نمايند، گفتهاند: حكمت چيزى است كه بر اساس علم و خرد استوار است.
پايه و ريشه و اساس حكمتْ بر علم، دانش، عقل و خرد استوار است و از آنجا الهام و نيرو مىگيرد و نتيجه آن، حقِّ روشن و بدون شك و ترديد است. بنا بر اين هر انسان عاقل و باهوشى آن را تأييد مىكند و هيچ دليلى براى انكار و تكذيبِ آن نمىيابد.
معناى حكمت در قرآن، اين است.
اين كه در اصطلاح علم اخلاق، حكمت را به يكى از چهار شعبه ريشه اخلاق، در برابر عفت و امثال آن، معنا كردهاند، اصطلاح ديگرى غير از اصطلاح قرآن است.
همچنين اين كه برخى افراد، حكمت را به معناى فلسفه گرفتهاند، اين يك اشتباه است.
حكمت نه به معناى فلسفه و نه به معناى يكى از ريشههاى اخلاق است.
البته مىتوان با توجيهاتى، اين معانى را نيز براى حكمت بيان كرد؛ اما اصلِ معناى حكمت، يعنى كلام، فكر و نيتى كه بر اساس دانش و خرد استوار باشد و نتيجه آن، حقّ روشن و بديهى است، نه حقّ استدلالى كه نيازمند استدلال باشد.
خداوند مىفرمايد: وقتى كه شما، مردم را به سوى دين دعوت مىكنيد، از روى حكمت دعوت كنيد. حكيمانه سخن بگوييد، بى منطق و همراه با زور و تهديد و تحميل، دعوت نكنيد. خلاف واقع و حرف باطل نگوييد، حرف باطل، باطل است هر چند كه انسان در راه تبليغ دين و نشر احكام، آن را بر زبان بياورد. گفتن سخنان باطل، جايز نيست.
انسان بايد با سخنِ حق و مطابقِ عقل و دانش و داراى نتيجه روشن، حق را بيان نمايد.
هنگامى كه خداوند مىفرمايد: ما به لقمان حكمتْ عطا كرديم، يا در ميان ما مشهور است كه لقمان را با صفتِ حكمت مىشناسيم، حكمت در اينجا به معناى فلسفه نيست؛ بلكه به