هنگامى كه جوامع متمدن و پيشرفته امروزِ دنيا از نظر علم و صنعت را در نظر مىگيريم، مىبينيم آنها امكانات فراوانى در اختيارِ اين دستگاهها و سازمانها قرار مىدهند.
از وسايل فوق مدرن استفاده مىكنند.
آموزش مىدهند. جمعيت زيادى را در اين راه بسيج مىكنند. پول مىدهند. كمك مىگيرند.
فكر مىكنند. طرح و برنامه دارند. با وجود اين، نه تنها هنوز نتوانستهاند ريشه مشكلاتشان را بسوزانند، بلكه مشكلاتشان چند برابر شده است.
البته مشكلات در شرق به شكلى است و در غرب به شكلى ديگر. در روستا به گونهاى است و در شهر به گونهاى ديگر. در گذشته، مشكلات به صورتى ديگر بودند و امروز به صورتى ديگر.
نكته مهم اين است كه بشر با تمام تلاشها و كوششهايى كه براى حلّ مشكلاتش انجام داده است، هنوز نتوانسته به موفقيت كامل دست يابد؛ بلكه به موفقيتِ نسبى دست يافته است.
منظور من اين نيست كه چون تلاشهاى بشر و سازمانهايى كه براى حلّ مشكلاتش ايجاد كرده است، نتوانستهاند اهداف بشر را به طور كامل تأمين كنند، پس وجود آنها بى فايده است و بايد آنها را رها كرد.
من چنين چيزى نمىگويم؛ بلكه بالاتر از آن، مىگويم: امروزه زندگى بدون بهرهبردارى از دستاوردهاى تلاشهاى بشر، غير ممكن است.
منظور من اين است كه: بشر به اين اميد شروع به مبارزه با مشكلات كرد كه روزى همه مشكلاتش حل شود و زندگىِ انسان بدون مشكل باشد؛ اما در عمل، چنين نشد؛ بلكه هر گاه انسان با تلاش و كوشش، يكى از مشكلاتش را حل نمود، مشكلِ ديگرى برايش پيش آمد.
به عنوان مثال، فردى معتاد مىشود.
بَعد شروع به پخش مواد مخدر مىكند.
نيروهاى پليس يا ديگر ضابطين قوه قضائيه، او را دستگير مىكنند.
قوه قضائيه هم او را محاكمه مىكند.
جرمش سنگين است. محكوم به اعدام مىشود و سپس اعدام مىگردد.
با اعدامِ اين فرد، يك جرثومه فساد از بين مىرود؛ اما يك مادرِ پير، يك زنِ جوان و چند بچه قد و نيم قد، بى سرپرست مىشوند كه هيچ وسيلهاى براى گذراندن زندگى ندارند و در نتيجه موجب فساد و مشكلاتِ مختلف براى جامعه مىشوند.
براى حلّ مشكل اين گونه خانوادهها سازمان حمايت از زندانيان به وجود مىآيد.
اين سازمان سرمايههايى را جذب مىكند و تلاش مىكند تا خانوادههاى زندانيان را تحت پوشش بگيرد.
پس از مدتى، معلوم مىشود كه افرادى در اين سازمان حمايت از زندانيان، سرمايههاى سازمان را بالا كشيدهاند و اختلاس كردهاند.
قوه قضائيه به سراغ اين سازمان مىرود و افرادى را كه اختلاس كرده بودند، دستگير مىكند و خود سازمان را هم تعطيل مىكند.
بعد معلوم مىشود كه در قوه قضائيه، بعضى از مأمورانْ رشوه گرفتهاند و سرپوش بر جرمِ كارمندانِ اختلاس كننده، گذاشتهاند.
خلاصه، اين روند همين طور ادامه پيدا مىكند.
در حالى كه سازمانها و دستگاههاى مختلف با مشكلاتْ آن گونه برخورد مىكنند، بيچاره آن خانواده، هنوز بى سرپرست و درمانده است. صبح كه مىشود، مادر خانواده مقدارى پول خُرد، توى دست بچه چهار- پنج سالهاش مىگذارد كه برود نان بخرد. در بين راه، پولها از دستِ بچه بر زمين مىافتد.