اخلاقى است. در به در در هر مكتب و مذهب به دنبال آن مى رود؛ اما هنوز آن را نيافته است.
روزگارى دنيا از فقر يا جهل مىناليد؛ اما امروز با وجود اين همه پيشرفتهاى شگرفِ علمى، آيا نالههاى بشر كمتر شده است؟
مىبينيم كه دردها و فريادهاى بشر نه تنها كمتر نشده بلكه بيشتر شده است.
اگر دانش، فلسفه و اقتصاد، آرامبخش و داروى شفابخشِ دردهاى بشريت است، چرا همراه با پيشرفتِ آنها، نه تنها دردهاى بشريت كاهش نيافته بلكه بيشتر شده است؟ وضعيت افغانستان، لبنان، شمال عراق، آفريقاى جنوبى، كشورهاى منطقه و همه دنيا، شاهدِ اين ادعا هستند.
وضعيت امروز بشريت به جايى رسيده است كه اگر دو كشورِ ابرقدرت بر روى يكديگر لبخند بزنند، دنيا به گونهاى عزا مىگيرد و اگر آن دو ابرقدرت، بر روى يكديگر اخم كنند، دنيا به گونهاى ديگر عزا مىگيرد. اين وضعيت، در نتيجه پيشرفتهاى علمى همراه با فقدان اخلاق و ارزشهاى انسانى، پيش آمده است.
بعضى افراد مىپرسند چرا انبيا و ائمه عليهم السلام كه علوم اوّلين و آخرين را داشتند، اين علومِ خود را به مسلمانان ياد ندادند تا آنها به پيشرفتهاى فراوانِ علمى دست يابند و مشكلات اقتصادىِ زندگىِ خود را حل كنند؟
مىگويند: چرا حضرت على عليه السلام چند تا كارخانه يا چند كامپيوتر براى مسلمانان درست نكردند تا مسلمانان از بسيارى مشكلات علمى و اقتصادى نجات پيدا كنند؟
در مقابل اين سؤال، بزرگان ما مىگويند:
اسلام، مكتب انسانسازى و تربيت و تكامل اخلاقى بشر است. انبيا و ائمه عليهم السلام، معلمان اخلاق و هاديان بشر هستند. رسالت آنها تربيت اخلاقىِ بشريت است، نه ساختنِ ماشين و كارخانه.
ممكن است بعضىها اين پاسخ را به خوبى درك نكنند و به عمق معناى آن دست نيابند.
اما امروزه ما مىبينيم كه هر چه انسان از نظر علمى بيشتر پيشرفت مىكند، از نظر اخلاقى درماندهتر مىشود. مشكلات اخلاقى بشر، روز به روز پيچيدهتر شده است.
جامعه بشرى با وجود تمام پيشرفتى كه در صحنه علم و دانش نموده است، در صحنه اخلاق و فضيلت، هنوز در مراحل ابتدايى گام بر مىدارد. انبيا و ائمه عليهم السلام و مكتبِ آنها آمدهاند تا آن مشكلى را كه بشر از حلّ آن، عاجز و درمانده است، برايش حل كنند.
انبيا عليهم السلام آمدهاند تا آن راهى را كه بشر، خود به تنهايى نمىتواند آن را بيابد، به او نشان دهند و درى را كه خود نمىتواند بگشايد، برايش باز كنند. تا آنگاه كه بشر به علم و دانش و اقتصاد، دست مىيابد، اين چيزها وسيله بدبختىِ بشر نباشند.
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام معلم اخلاق و معنويات بود و در مقابلِ حكومت ستمگر زمانِ خود، با عنوان معلم و مربى اخلاق، در شهرها و كشورهاى اسلامى مشهور شده بود. ايشان شاگردان و ارادتمندان و يارانى داشت كه پس از آن حضرت تا مدتهاى طولانى بر اساس مكتب امام حسن عسكرى عليه السلام مشغول هدايت و ارشاد مردم بودند.
حكومت بنى عباس مىخواست با زندانى و تبعيد كردن امام حسن عسكرى عليه السلام، انديشه و مكتبِ ايشان را تعطيل كند و از بين ببرد اما حتى وقتى ايشان در زندان بود، باز هم سران بنى عباس از شخصيتِ اجتماعى و نفوذ معنوىِ ايشان وحشت داشتند و خيالشان از جانب ايشان راحت نبود. تا اينكه سرانجام تصميم به قتلِ ايشان گرفتند.