responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : همپاى انقلاب نویسنده : موسوى اردبيلى، سيد عبدالكريم    جلد : 1  صفحه : 361

على عليه السلام در مورد بى‌اعتنايى خود به خلافت و رياستِ دنيوى مى‌فرمايد:

«امَا وَ الَّذى‌ فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَماءِ انْ لا يُقَارُّوا عَلى‌ كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْفَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ اوَّلِهَا.»[1]

[به خدايى كه دانه را كفيد و جان را آفريد، اگر اين بيعت كنندگان نبودند، و يارانْ حجت بر من تمام نمى‌نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكارِ شكمباره را بر نتابند و به يارىِ گرسنگانِ ستمديده بشتابند، رشته اين كار را از دست مى‌گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى‌انگاشتم.]

همچنين على عليه السلام در باره زهد مالى مى‌فرمايد:

«الا وَ انَّ امَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى‌ مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ.»[2]

[بدان كه پيشواى شما بسنده كرده است از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرصه نان را خوردنى خويش نموده است.]

و نيز در باره «فدك» مى‌فرمايد:

«بَلى‌ كَانَتْ فِى ايْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا اظَلَّتْهُ السَّمَاءُ.»[3]

[آرى، از آنچه آسمان سايه افكنده، فدك در دستِ ما بود.]

بعد مى‌فرمايد:

«وَ مَا اصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ.»[4]

[و مرا با فدك و جز فدك چه كار است؟]

على عليه السلام سخت طرفدار محرومان و مستضعفان بود و اگر در حكومتِ او محروم، مستضعف، گرسنه، تشنه، يا بى‌پناهى زندگى مى‌كرد، خوابِ آرام به چشمِ على عليه السلام راه نمى‌يافت.

على عليه السلام در مقابل دشمنْ بسيار شجاع، پُر دل و نترس بود. ايشان در يكى از سخنرانى‌هايش مى‌فرمايد:

«وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ واحِداً وَ هُمْ طِلاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ.»[5]

سوگند به خدا اگر من در ميدان جنگ با دشمن برخورد كنم در حالى كه من تنها باشم و آنها همه زمين را پوشانده باشند، من هيچ اهميتى نمى‌دهم و كوچك‌ترين ترسى به قلبِ من وارد نمى‌شود.

با اينكه سعى كردم بسيار كوتاه و با عجله سخنانم را بيان كنم، با اين حال بيش از مقدارى كه فكر مى‌كردم به درازا كشيد.

امروز روز ضربت خوردن حضرت امير المؤمنين است. قبل از خطبه من، برادران عزيز مرثيه‌سرايى كردند. من فقط چند بيت مى‌خوانم:

برق شمشير درخشيد و از آن‌

خرمن دانش و تقوا همه سوخت‌

نغمه فُزتُ و ربِّ الكعبه‌

آتشى در دلِ محراب افروخت‌

از سرِ شوق، سرِ خونين را

او بساييد به خاكِ درِ دوست‌

دستِ شكرانه بماليد به رو

هر چه از دوست رسد، جمله نكوست‌

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ[6]


[1]- ر. ك: نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدى، خطبه 45، ص 11.

[2]- همان، نامه 45، ص 317.

[3]- همان.

[4]- همان.

[5]- همان، نامه 62، ص 347.

[6]- سوره توحيد( 112).

نام کتاب : همپاى انقلاب نویسنده : موسوى اردبيلى، سيد عبدالكريم    جلد : 1  صفحه : 361
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست