آمده باشد، و به همين جهت انسان در بعضى حالات و موقعيتها احساس مىكند كه رشته زندگى او با مرگ گسسته نمىشود و مرگ آخرين حلقه زندگى او نمىباشد، بلكه مرگ دريچهاى به سوى زندگى ابدى او خواهد بود، و بدين ترتيب براى اثبات معاد نيازى به استدلال نيست؛ اما براى روشن شدن مطلب به دو دليل اشاره مىنماييم:
الف- برهان حكمت
اگر زندگى اين جهان را بدون وجود جهان ديگر در نظر بگيريم ديگر اين زندگى پوچ و بىمعنى خواهد بود؛ مثل اين كه حيات موجودى را در شكم مادرش قبل از تولد بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم، بدين معنا كه هر موجودى بلافاصله بعد از تولد نابود گردد، در اين صورت زندگى آن موجود در شكم مادر ديگر مفهومى نخواهد داشت.
جهان آفرينش هم از نظر عظمت و هم از نظر نظم، بسيار وسيع و پرشكوه است. اسرار اين جهان به قدرى زياد است كه دانشمندان بزرگ اعتراف دارند كه تمام معلومات بشر در برابر اين اسرار مثل يك صفحه كوچك از يك كتاب بسيار بزرگ است. نظم و دقتى كه در ساختمان كوچكترين واحد اين جهان به كار رفته مانند نظم و دقتى است كه در ساختمان عظيمترين قسمتهاى آن مشاهده مىشود، و در اين ميان انسان كاملترين موجود و عاليترين محصولى است كه ما مىشناسيم. اين انسان در عمر كوتاه خود سختىها و ناراحتىهاى بزرگى را متحمل مىگردد، پس از گذراندن دوران طفوليت با همه مشكلاتش، دوران نوجوانى و جوانى با طوفانهاى شديد و كوبندهاش فرامىرسد، انسان