عبيد اللَّه ابن ابى رافع كاتب و نويسنده و از خواصّ شيعيان خود را خواست و فرمود پاسخش را بنويس:
پس از ستايش خدا و درود بر پيغمبر اكرم نامهات رسيد، نوشتهاى اگر مىدانستيم جنگ تا اين حدّ آسيب بما وارد مىسازد هيچيك بآن اقدام نمىنموديم، دانسته باش، جنگ، من و ترا نهايتى است كه هنوز بآن نرسيدهايم، و من اگر در راه خدا و جنگ با دشمنان او هفتاد بار كشته و زنده شوم از كوشش دست برندارم، و امّا اينكه گفتى خردى كه براى ما باقى است آنست كه از گذشته پشيمانيم، من بر خلاف عقل كار نكرده و از كرده پشيمان نيستم.):
1 و امّا اينكه از من شام را خواستى، پس من نبودهام كسيكه امروز ببخشم آنچه را كه ديروز از تو منع كرده باز داشتهام (زيرا سبب منع و بازداشت كه مخالفت حقّ و بىباكى تو در دين است باقى و برقرار مىباشد) 2 و امّا گفتارت كه جنگ عرب را خورده (كشته و تباه ساخته) است مگر نيم جانهائى كه باقى مانده، آگاه باش هر كه را حقّ خورده (در راه حقّ شهيد شده) رهسپار بهشت گشته، و هر كه را باطل و نادرستى خورده (به پيروى از هواى نفس كشته گشته) راه دوزخ پيمايد (و در هر دو صورت تأسّف و اندوه ندارد) 3 و امّا يكسان بودن ما در جنگ و مردان (لشگر) پس (درست نيست، زيرا) كوشش تو براى شكّ و ترديد (بدست آوردن رياست چند روزه دنيا) از من براى يقين و باور (رسيدن به سعادت و نيكبختى آخرت) بيشتر نيست، و مردم شام بدنيا حريصتر از مردم عراق بآخرت نيستند، 4 و امّا سخن تو باينكه ما فرزندان عبد مناف هستيم، پس ما چنين هستيم (چون امام عليه السّلام فرزند ابو طالب ابن عبد المطّلب ابن هاشم ابن عبد مناف است، و معاويه پسر ابو سفيان ابن حرب ابن اميّة ابن عبد الشّمس ابن عبد مناف) ليكن اميّه چون هاشم و حرب مانند عبد المطّلب و ابو سفيان همچون ابو طالب نيست (چون بنى هاشم بشرك و كفر آلوده نشدند و بنى اميّه از اين جهت ناپاك شدند، و بنى هاشم صدفهاى درّ نبوّت و ولايت بودند، و بنى اميّه منابع شرارت و معصيت.
ابن ابى الحديد در اينجا مىنويسد: ترتيب مقتضى آن بود كه امام عليه السّلام هاشم را كه برادر عبد شمس بود در رديف او قرار دهد، و اميّه را به ازاء عبد المطّلب، و حرب را به ازاء ابو طالب تا ابو سفيان به ازاء امير المؤمنين عليه السّلام باشد، ولى چون آن حضرت عليه السّلام در صفّين برابر معاويه بوده هاشم را به ازاء اميّة ابن عبد شمس قرار داده نفرموده: و لا أنا كأنت يعنى من مانند تو نيستم، زيرا زشت بود چنين گفته شود،