59 - از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است به اسود ابن قطبه سردار سپاه حلوان
(شهرى است كه بين آن تا بغداد نزديك به پنج روز راه است. رجال نويسان در باره اسود ابن قطبه چيزى ننوشتهاند، ولى دور نيست از نيكان بوده باشد، و امام عليه السّلام در اين نامه او را به دادگرى امر مىفرمايد):
1- پس از ستايش خدا و درود بر رسول اكرم، هرگاه ميل و خواست حكمران (نسبت بهر كس و هر امر) يكسان نباشد اين روش او را از بسيارى از دادگرى باز مىدارد، پس بايد كار مردم (خويش و بيگانه و بزرگ و توانگر و زير دست و درويش) در حقّ نزد تو يكسان باشد، زيرا بجاى ستم نتيجه و سود عدل و داد بدست نمىآيد، 2- و دورى كن از كارى كه نظائر آنرا نپسندى (كارى را كه شايسته نمىدانى ديگران بجا آورند بجا نياور) و نفس خود را وادار در آنچه خدا بتو واجب گردانيده به اميد پاداش و ترس از كيفرش.
3- و بدان كه دنيا سراى گرفتارى است كه آدمى هرگز در آن ساعتى آسوده نبوده است مگر آنكه آسودگى آن ساعت در روز قيامت موجب اندوهش مىگردد (اندوه خورد كه چرا در آن ساعت توشهاى نياندوخته، و اگر آن ساعت به معصيت مشغول بوده اندوهش دو چندان گردد) 4- و بدان هرگز ترا چيزى از حقّ بىنياز نمىگرداند (پس هيچ گرد باطل و نادرست مگرد) و از جمله حقّ بر تو نگاهدارى نفس خويش است (از هوا و هوس و نافرمانى) و كوشش در كار رعيّت و اصلاح در مفاسد آنها، زيرا سود و پاداشى كه از اين راه (از خدا) بتو مىرسد بيشتر است از سودى كه بوسيله تو (به رعيّت) مىرسد، و درود بر شايسته آن.