مىنمايد) و خورشيد داراى روشنائى در پى آن مىآيد، در غروب و طلوع
(چون ماه پنهان شود خورشيد طلوع كند، و چون خورشيد غروب كند ماه هويدا گردد) و در
گردش ايّام روزگارها از آمدن شب و رفتن روز (خلاصه شب و روز و آشكار و نهان و
تغيير و تبديل روزگار نسبت بعلم و دانائى او به جزئىّ و كلّى اشياء مساوى است و
چيزى از او پوشيده نمىباشد) 6 پيش از هر انتهاء و مدّت و هر شمردن و شمارى بوده است
(زيرا او كه آفريننده همه اشياء است بايستى پيش از آفريده شده باشد) بلند و منزّه
است از اينكه تعيين كنندگان حدود اندازهها و نهايت اطراف و جوانب و تهيئه جاها و
قرار گرفتن در مكانها را باو نسبت دهند (زيرا اندازه و نهايت داشتن و كسب مكان و
قرار گرفتن در آن از لوازم جسم و امكان است، لذا مىفرمايد:) حدّ و نهايت مخلوق و
آفريده شده او را شايسته است و بغير او (ممكنات) نسبت داده ميشود، 7 اشياء را از
روى اصول و مبادى و نمونه ازلى و ابدى نيافريد (چون آفرينش او مبداى نداشته) بلكه
(بىنمونه و مبدا بمحض اراده) آفريد آنچه آفريده و حدّش را تعيين نمود، و بآنچه كه
ايجاد و فرمود صورت و شكل داد و صورت آنرا نيكو و مناسب گردانيد، هيچ چيزى را در
برابر او امتناع و سركشى نيست (همه مطيع و فرمانبردارند) و از اطاعت و پيروى چيزى
سود و بهره نصيب او نمىگردد (زيرا او نيازمند بغير نمىباشد، چون نيازمندى مستلزم
نقص كمال است و آن از لوازم امكان مىباشد) 8 دانائى او به مردگان از پيش گذشته
مانند دانائى او است به زندههاى باقى مانده، و علم او بآنچه در آسمانهاى زبرين
است مانند علم او است به زمينهاى زيرين (علم او به مرده و زنده و گذشته و آينده و
پست و بلند يكنواخت است، چون ذات او نسبت به همه اجزاء زمان و زمانيّات يكسان است،
علم او هم كه عين ذات او است چنين مىباشد).