162
(1162)- از خطبههاى آن حضرت عليه السّلام است (در ذكر بعضى از صفات خداوند جلّ شأنه):
[قسمت أول
خطبه]
1 سپاس
خداوندى را سزا است كه آفريننده بندگان و گستراننده زمين و روان كننده آب فراوان
در زمينهاى پست و روياننده گياهها در زمينهاى بلند است، 2 اوّل بودن او را ابتداء
و هميشگيش را انتهاء و بسر رسيدن نيست (زيرا ابتداء و انتهاء شايسته ممكن است، نه
واجب الوجود كه عدم و نيستى بر او محال است، چون آنچه مسبوق بعدم و نيستى باشد
محدث و پيدا شده است، و محدث واجب الوجود نيست، لذا مىفرمايد:) او است اوّل كه
هميشه بوده و پاينده كه انتهاء ندارد (بجهت عظمت و بزرگوارى سزاوار پرستش بوده)
پيشانيها براى او بخاك رسيده و سجده كرده و لبها بتوحيد و يگانگيش همآواز است، 3
حدود اشياء را هنگام آفريدن هر يك تعيين فرمود تا خود از شبيه و مانند بودن بآنها
امتياز داشته باشد (پس محدود بودن اشياء دليل بر اين است كه او را مانندى نيست)
انديشهها او را با حدود و حركات و اعضاء و ابزارها (قواى ظاهرىّ و باطنيّه)
نمىتواند تعيين نمايد (زيرا او را حدّ و حركت و عضو و ابزار كه از لوازم ممكن است
نمىباشد) 4 براى او گفته نمىشود: در چه زمانى بوده؟ و تعيين نمىگردد تا چه
زمانى خواهد بود (زيرا او ازلى و آفريننده زمان است، پس زمان بر او احاطه ندارد، و
ابدى است كه او را انتهائى نيست، و گر نه محدود بحدّ مىشد و واجب نبود، و در
برابر عقل) هويدا است كه نمىتوان گفت از چه آشكار شده، و (از ديدهها) مخفى است
كه گفته نمىشود: در چه چيز پنهان گرديده (زيرا او علّت همه علّتها و از مكان و
محلّ مبرّى مىباشد) جسمى نيست كه از دور جلوهگرى كرده بعد از بين برود، و زير
پرده نيست تا چيزى بر او احاطه داشته باشد، نزديك بودن او به اشياء به چسبيدن نيست
و دورى او از آنها به جدائى نمىباشد (زيرا قرب و بعد از لوازم امكان است و او
ممكن نيست، پس معنى قرب و نزديك بودن او اينست كه به همه اشياء احاطه دارد و همه
چيز باو قائم است، و معنى بعد و درويش اينست كه بكنه ذات او پى برده نمىشود) 5 و
باو پنهان نيست از بندگانش نگاه كردن زير چشمى و نه تكرار و چند بار گفتن سخنى و
نه نزديك شدن به تپّه خاكى و نه برداشتن گامى در شب تيره و نه در شب تاريك آرمنده
كه ماه روشنى دهنده بر آن سايه مىاندازد (تاريكى آنرا برطرف