سران هیئت نمایندگی نجران، پیش از آنکه با پیامبر روبهرو شوند به یکدیگر میگفتند: هرگاه دیدید که «محمد» افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما داد در این صورت وی یک فرد غیر صادق است و اعتمادی به نبوت خود ندارد، ولی اگر با فرزندان و جگرگوشههای خود به «مباهله» بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادی، رو به درگاه الهی بگذارد؛ پیداست که پیامبری راستگو است و به قدری به خود ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودی قرار دهد، بلکه با جرأت هرچه تمامتر، حاضر است عزیزترین و گرامیترین افراد نزد خود را در معرض فنا و نابودی واقع سازد. سران هیئت نمایندگی در این گفتوگو بودند، ناگهان قیافه نورانی پیامبر با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخههای شجره وجود او بودند، نمایان گردید. همگی با حالت بهتزده و تحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند و از اینکه او جگرگوشههای معصوم و بیگناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمیدهد. اسقف نجران گفت: من چهرههایی را میبینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فورا دعای آنان مستجاب میشود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این قیافههای نورانی و با این افراد با فضیلت، مباهله کنیم، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین یک مسیحی باقی نماند. [1] [1]. دانشمند بزرگوار شیعه، در کتاب اقبال الاعمال نقل میکند: در روز مباهله گروه زیادی از انصار و مهاجر، به-