کرده و هرگز فرار نمیکند. [1] این جمله که حاکی از فضیلت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است که مقدر بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد؛ غریوی از شادی توأم با اضطراب و دلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو میکرد [2] که این مدال بزرگ نظامی نصیب وی شود و این قرعه به نام او افتد. سیاهی شب همه جا را فرا گرفت. سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند. نگهبانان در مواضع مرتفع، مراقب اوضاع دشمن بودند. آفتاب با طلوع خود سینه افق را شکافت، خورشید با اشعه طلایی خود دشت و دمن را روشن ساخت. سرداران گرد پیامبر آمده و دو سردار شکست خورده، با گردنهای کشیده متوجه دستور پیامبر شده و میخواستند هرچه زودتر بفهمند که این پرچم پرافتخار به دست چه کسی داده خواهد شد. [3] سکوت پرانتظار مردم، با جمله پیامبر که فرمود: «علی کجا است؟» در هم شکست. در پاسخ او گفته شد که او دچار درد چشم است و در گوشهای استراحت کرده است. پیامبر فرمود: او را بیاورید. طبری میگوید: علی را بر شتر سوار کرده و در [1]. مورخ بزرگ اسلام، ابن ابی الحدید از سرگذشت فرار این دو سردار، سخت متأثر گشته و در قصیده معروف خود چنین میگوید: و ما أنس لا أنس اللذین تقدّماو فرّهما و الفرّ، قد علما، خوب اگر همه چیز را فراموش کنم که هرگز سرگذشت این دو سردار را فراموش نخواهم کرد، زیرا آنان شمشیر به دست گرفته و به سوی دشمن رفتند و با اینکه میدانستند فرار از جهاد حرام است، پشت به دشمن کرده فرار نمودند. و للرایة العظمی و قد ذهبا بهاملابس ذل فوقها، و جلابیب آنها پرچم بزرگ را به سوی دشمن بردند، ولی در عالم معنی پردههایی از ذلت و خواری آن را پوشانیده بود. یشلّهما من آل موسی شمر دلطویل نجاد السیف، أجید یعبوب یک جوان تندرو از فرزندان موسی آنان را طرد میکرد، جوان بلند بالا که بر اسب تندرو سوار بود. [2]. هنگامی که علی در خیمه سخن فوق را از پیامبر شنید، با دلی پر از شوق چنین گفت: اللّهمّ لا معطی لما منعت و لا مانع لما أعطیت «سیره حلبی، ج 3، ص 35». [3]. عبارت تاریخ طبری در این بحث چنین است: فتطاول أبو بکر و عمر.