پیش گرفته و به مراکز خود، که از تیررس محمد دور است، برمیگردند. پیشنهاد میکنم در این مورد فکر کنید، اگر احزاب در این جنگ پیروز نشدند و به مراکز خود بازگشتند، در این صورت شما در چنگال قدرت مسلمانان قرار خواهید گرفت. من تصور میکنم، صلاح در این است که اکنون که به احزاب پیوستهاید در این تصمیم باقی بمانید، ولی برای اینکه احزاب در میان جنگ، شما را تنها نگذارند و به محل خود برنگردند، چند نفر از اشراف و سران آنها را به عنوان گروگان بگیرید، تا در روز سختی آنان شما را رها نکرده و کار را به پایان برسانند، زیرا آنان ناچارند برای نجات شخصیتهای خود، تا آخرین نفس با محمد نبرد کنند. نظر «نعیم» به اتفاق آرا تصویب شد و او مطمئن شد که سخن وی در دل آنها کاملا مؤثر افتاد. سپس از دژ آنها بیرون آمد و به اردوگاه احزاب رفت. وی با سران قریش سوابق دوستی داشت، با آنان نیز تماس گرفت و چنین گفت: «بنی قریظه» از شکستن پیمان خود با محمد، سخت پشیمانند و اکنون به طریقی میخواهند آن را جبران کنند. آنان تصمیم گرفتهاند چند نفر از اشراف شما را گروگان بگیرند و تحویل محمد صلی اللّه علیه و آله و سلّم دهند و از این راه صداقت خود را تثبیت کنند و محمد آنها را بلافاصله بکشد. این مطلب را قبلا با محمد در میان گذاشته و به او قول دادهاند که بعد از این او را پشتیبانی کرده و با شما تا آخرین نفس مبارزه کنند و محمد نیز با این قرارداد موافقت کرده است. بنابراین، اگر یهود از شما گروگان بخواهند، مبادا موافقت کنید؛ بدانید که عاقبت آن خطرناک است. گواه روشن بر این کار آنکه شما فردا از آنها بخواهید وارد جنگ شوند و از پشت سر به محمد حمله کنند، خواهید دید که هرگز قبول نخواهند کرد و مطالبی پیش خواهند کشید. سپس از آنجا به اردوگاه «غطفان» رفت و در آنجا با شیوه مخصوصی سخن را آغاز کرد. وی گفت: شما قبیله غطفان ریشه و اصل من هستید. گمان نمیکنم مرا در گفتارم متهم کنید؛ من با شما سخنی خواهم گفت، ولی تمنا دارم که آن را با کسی بازگو