روزی ابو سفیان به پیامبر گرامی نامهای به مضمون زیر نوشت: من با سپاه گران برای برانداختن آیین تو آمدهام، ولی چه کنم گویا مقابله با ما را مکروه شمردی و میان ما و خود خندق ژرفی قرار دادی؛ نمیدانم این تاکتیک نظامی را از چه کسی آموختهای، اما این را میگویم تا نبرد خونینی مانند «احد» برپا نکنم، برنخواهم گشت. پیامبر اکرم در پاسخ او چنین نوشت: از محمد رسول خدا به ابو سفیان فرزند حرب ... مدتی است که به خود بالیده و تصور کردهای که میتوانی چراغ فروزان اسلام را خاموش سازی، ولی این را بدان، تو زبونتر از آنی که به این کار موفق شوی، به همین زودی شکست خورده و برمیگردی و من در آینده بتهای بزرگ قریش را در برابر تو خواهم شکست. [1] پاسخ نامه که حاکی از اراده و تصمیم قطعی نویسنده آن بود، بسان تیری بر قلب رئیس سپاه شرک نشست. از آنجا که قریش، به راستگویی محمد ایمان داشتند، فوق العاده روحیه خود را باختند، ولی باز از تلاش دست برنداشتند. شبی «خالد بن ولید» تصمیم گرفت با گردان مخصوصی از خندق بگذرد، اما با مراقبت دویست تن از سربازان اسلام به فرماندهی «اسید بن حضیر» عقبنشینی کرد. رسول خدا هیچگاه از تقویت روحیه سربازان اسلام غافل نبود. وی با خطابههای آتشین و سخنان گرم و جالب خود، آنان را برای دفاع از حریم آزادی عقیده آماده میساخت. روزی در یک اجتماع با شکوهی روبه سربازان و افسران کرد و پس از نیایش کوتاهی به درگاه خداوند، چنین گفت: هان، ای سربازان اسلام! در برابر دشمن استقامت ورزید و بدانید که بهشت زیر سایه شمشیرهایی است که در راه حق و عدالت و آزادی کشیده شود. [2] [1]. مقریزی، الامتاع، ص 240. [2]. أیّها النّاس إذا لقیتم العدوّ فاصبروا و اعلموا انّ الجنّة تحت ظلال السّیوف. «سیره حلبی، ج 2، ص 323».