زمین ساخت. این بار تعجب پیامبر از شهامت این زن زیادتر شد و از شدت تعجب خندید؛ به طوری که دندانهای عقب او آشکارا شد و فرمود: قصاص فرزند خود را گرفتی. [1] فردای آن روز که حضرت ستون لشکر را به «حمراء الاسد» حرکت داد، «نسیبه» خواست که همراه لشکر حرکت کند، ولی زخمهای سنگینی که بر او وارد شده بود، اجازه حرکت به او نداد. لحظهای که پیامبر از «حمراء الاسد» بازگشت، شخصی را به خانه «نسیبه» فرستاد تا از وضع مزاجی او به پیامبر گزارش دهد. پیامبر از سلامت وضع وی آگاه و خوشحال شد. این زن در برابر آن همه فداکاری از پیامبر خواست که دعا کند خدا او را در بهشت ملازم حضرتش قرار دهد. پیامبر در حق وی دعا کرد و عرض کرد: خدایا اینها را در بهشت رفیق من قرار بده. [2] منظره دفاع این بانو، به قدری برای پیامبر مایه خرسندی بود که درباره این بانو چنین فرمود: لمقام نسیبة بنت کعب الیوم خیر من فلان و فلان؛ موقعیت این بانوی فداکار امروز از فلانی و فلانی بالاتر است. ابن ابی الحدید مینویسد: راوی حدیث به پیامبر خیانت ورزیده زیرا صریحا نام آن دو نفر را که پیامبر اسم آنها را برده ذکر نکرده است. [3] ولی من گمان میکنم، لفظ فلان و فلان کنایه از همان شخصیتهایی است که پس از رسول خدا منصبهای بزرگ در میان مسلمانان پیدا کردند و راوی از نظر احترام و ترس از موقعیت، مطلب را در پرده گفته است. [1]. فضحک حتی بدت نواجده، در صورتی که خندههای پیامبر از حدود تبسم تجاوز نمیکرد. [2]. رشته خدمات این بانوی فداکار در اینجا قطع نگردید، او بعدها با پسر خود در فتنه مسیلمه کذّاب شرکت کرد، و یک دست خود را نیز در آن جنگ از دست داد. [3]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 265- 267 و اسد الغابه، ج 5، ص 555.