طول انجامیده است، یعنی چندین نسل با یکدیگر در جنگ و نبرد بودند و گاهی یک موضوع بسیار جزئی، سبب جنگهای طولانی و کشت و کشتار فراوان میگردید. [1] عرب جاهلی معتقد بود که: «خون را جز خون نمیشوید». داستان «شنفره» که به افسانه شبیه است، میتواند میزان «عصبیّت جاهلی» را نشان دهد. یکی از افراد قبیله «بنی سلمان» به «شنفره» اهانت میکند و او برای انتقام، تصمیم میگیرد که صد نفر از آنان را بکشد. سرانجام پس از مدتها کمین کردن و آوارگی، نود و نه نفر را میکشد، تا آنکه جمعی از دزدان بر سر چاهی او را میکشند. استخوان جمجمه او پس از سالها، کار خود را میکند و صدمین نفر را هم از آن قبیله میکشد. داستان چنین بود که وقتی رهگذری، از «بنی سلمان» عبور میکرد، طوفان جمجمه را به شدت به پایش میزند و او از درد شدید پا میمیرد. [2] اعراب، آن چنان با خونریزی و غارتگری خو گرفته بودند که هنگام مفاخره، تاراج اموال دیگران را یکی از افتخارهای خود میشمردند. یک شاعر جاهلی، وقتی زبونی و ناتوانی قوم خود را، در امر غارت میبیند، آرزو میکند که ای کاش به جای این گروه، قوم دیگری داشت که وقتی بر اسبهای خود سوار میشدند، دست به تاراج و غارت میزدند. [3] قرآن مجید درباره این قوم، میفرماید: [1]. العرب قبل الاسلام، ص 128؛ یکی از حوادث تاریخی عرب قبل از اسلام، جنگ ممتدی است که در تاریخ به «حرب داحس و غبراء» معروف است. «داحس» و «غبراء» رئیس قبیله نام دو اسب است. داحس نام اسب قیس بن زهیر رئیس قبیله بنی عبس، و غبراء نام اسب حذیفه بنی فزاره است، هر یک از این دو رئیس اسب خود را تندروتر از دیگری میدانستند، کار به مسابقه اسبدوانی کشید، اما پس از پایان مسابقه هر کدام مدعی برد امتیاز مسابقه بودند و همین امر ساده سبب وقوع قتلی شد. طایفه مقتول نیز شخصی، از طایفه قاتل را کشتند، ولی کار به همین جا خاتمه نیافت، بلکه این دو قتل مقدمه آغاز جنگ سختی میان این دو قبیله بزرگ و همپیمانان آنان شد، که از سال 568 تا 608، ادامه یافت و جمع بیشماری از طرفین کشته شدند. «ر. ک: تاریخ العرب و آدابهم، ص 47 و الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 204». [2]. فلیپ حتی، تاریخ عرب، ج 1، ص 111. [3]. فلیت لی بهم قوما إذا رکبواشنّوا الإغارة فرسانا و رکبانا