4)
اختيار، پس اگر كسى را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، اين طلاق باطل است، اگرچه
بعدا به آن راضى شود.
(مسأله
1769) كسى كه از روى اكراه، مثلًا براى مدارا كردن با پدر و مادر و يا
همسر ديگر، زنش را طلاق دهد، اين طلاق باطل است. ولى اگر براى پرهيز از مشكلات
ديگر با رضايت قلبى طلاق دهد، طلاقش صحيح است.
5)
صيغه طلاق را به قصد انشاء بخواند، پس اگر آن را از روى شوخى، اشتباهى، يا بدون
قصد بر زبان جارى كند، طلاق حاصل نمىشود.
6)
به صورت قطعى باشد نه تعليقى، پس اگر بگويد: «اگر من با فلانى ازدواج كنم پس او
مطلّقه باشد» يا بگويد: «اگر همسرم از خانه بيرون برود مطلّقه باشد» چنين طلاقى
باطل است.
(مسأله
1770) در طلاق خُلع و مبارات، اگر به چيزى معلّق كند كه از شرايط صحت طلاق
است، طلاق محقّق مىشود.
7)
زن مورد طلاق ولو به صورت اجمالى مشخّص باشد، مثلًا بگويد «بزرگترين همسرم مطلّقه
است» ولى اگر مشخص نباشد، مثلًا بگويد «يكى از همسرانم مطلّقه باشد» طلاق واقع
نمىشود.
8)
زن در حال پاكى باشد و پس از پاك شدن رابطه زناشوئى واقع نشده باشد، و در حال حيض
و نفاس طلاق واقع نمىشود، و اگر رابطه زناشوئى واقع شده باشد، طلاق محقّق
نمىشود.