نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 540
مثل يك مارى است كه پيوسته از پوست خود بيرون مىآيد، منتها جاى اين اجزاء تحليل رفته را، لا ينقطع به واسطه تغذى پر مىكند، و اين موجود از اول رو به سوى يك نشئهاى گذاشته است و مدام اين موجود بالقوه را از قوه به فعليت مىآورند و آن مرتبه هيولانيت كه به دار طبيعت افتاده بود، عمّال عزرائيليه، او را از طبيعت نزع مىكنند و به طرف نشئه ديگرى وراى نشئه دنيا مىكشند و مىبرند، نه اينكه فقط در آن لحظه آخر، حضرت عزرائيل يك دفعه پيدا شده و انسان را قبض روح كند. حديث اجازه عزرائيل از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم [1] اگر هم به ما نمىرسيد، باز قائل بوديم كه مىبايست اجازه بگيرد؛ براى اينكه حقيقت نبوت، حقيقتى است كه همه اشياء حتى سبزىجات هم به اجازه او نموّ مىكنند نه اينكه فقط يك عربى باشد كه مردم را به توحيد دعوت كرده باشد.
و الحاصل: انسان، يك موجودى است كه پيوسته از اين نشئه به طرف آن نشئه، ذاتاً و جوهراً بيرون مىرود؛ يعنى مدام دارد صفاى وجودى و شدت و لطافت جوهرى پيدا مىكند، همين انسان مادى و طبيعى است كه پيوسته دارد به مدارج طبيعت ارتقا پيدا مىكند؛ چنانكه از خاك ترقى كرده و بعد از ترقياتى به صورت منويت در اصلاب و سپس ارحام قرار مىگيرد و از خون و علقه و مضغه و لحم و عظم و خون و رگ و مغز، ارتقاى ذاتى پيدا مىكند و داراى جسم و بدن شده و صورتى پيدا كرده است، و همين طور صفاى ذاتى و لطافت جسمى، روز افزون است تا به فعليت كامل برسد، و از يك طرف هم فضولات بدنى و جسمى از هر عضوى دور انداخته مىشود و اين بدن را تحليل مىدهد، با اينكه شخصيت، همان شخصيت و جسم، همان جسم است.
فضولات بدنى و گوشت و پوست و رگ و استخوان و پيه و مغز را كه به تحليل رفته است اگر جمع مىكردند، يك انبار بزرگ بود، ولى اين رفض و دور انداختنهاى تدريجى و غير بيّن و غير محسوس در شخصيت اين شخص تفاوتى ايجاد نمىكند، با اينكه عقل ملتفت اين همه تبدلات است اما عينيت شخصيت در نظرش بدون شائبه
[1] بحار الانوار، ج 22، ص 504، حديث 4؛ كنز العمال، ج 7، ص 263، حديث 18825.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 540