نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 312
شخصى مىگوييم: اين سخن كه اگر يكى از مراكز خراب شود، حسى از انسان مثلًا مفقود مىشود، با وجود مبدأ مجرد- به آن بيانى كه شد- منافات ندارد.
و بالجمله: صاحب مطارحات گفته است: اصلًا نبايد به غير موجود مجرد روحانى قائل شد؛ زيرا اگر به اين قواى جسمانى كه مكثّرين به آنها قائلند قائل باشيم نمىتوان گفت اين افعال منظم و متقن از اين قوا به عمل مىآيد؛ چون اين قوا شعور ندارند.
صاحب مطارحات به اشكال تعدد قوا- كه مىبينيم وقتى كه به عضوى آفت رسيد، فعل مخصوصى را انسان فاقد مىشود، پس معلوم مىشود هر يك از اين اعضا براى فعلى است- چنين پاسخ مىدهد كه اين اعضاى مستعدكننده آن موجود روحانى، براى فعل مخصوصى هستند؛ مثلًا بصر براى ديدن و گوش براى شنيدن است و هكذا، پس وقتى كه به يكى از اعضا آفتى رسيد و خراب شد، چون مستعدكننده وجود ندارد، موجود روحانى مجرد هم كارى نمىكند.
آخوند مىفرمايد: اين حرف موافق كلام حِكْمى نيست؛ براى اينكه چه معنى دارد كه موجود روحانى، قابل فعاليت باشد ولى چون اعضا خراب مىشوند ديگر فعاليت آن موجود مجرد روحانى تعطيل شود. علاوه، چون نوع مردم در آخر عمر قوايشان كاسته مىشود و چه بسا خيلى از اعضا خراب مىشوند، لازمه سخن صاحب مطارحات قسر نوعى است؛ كه مجرد روحانى قسر شود، و چون در نظام وجود، قسر نوعى غلط است، پس حرف ما درست است كه بگوييم: موجودى است كه در اوايل، به امور طبيعى مشغول است- چون وجهه طبيعى بيشتر است و از اين جهت به انتظام و تقويت امور طبيعى و شهادت و قواى شهادت و حسى اشتغال دارد- و چون كم كم سير كمالى مىكند و روى به عالم تجرد مىگذارد، جنبه طبيعىاش كاسته مىشود و يا به حال وقفه درمىآيد و مسلّماً وجهه آن به طرف عالم طبيعت كمتر مىشود و وقتى كه نظرش را منعطف به عالم تجرد مىنمايد و مجذوب عالم تجرد مىشود، در نتيجه اين طرف، يعنى وجهه طبيعت و اعضاى بدن، ضعيف و نحيف و خراب مىشود.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 312