بحث «النفس فى وحدتها كل القوى» بحث عمدهاى است و در مباحث توحيد و معاد خيلى مهم است.
مرحوم آخوند رحمه الله اين بحث را يكى از مباحث غامض شمرده است؛ گرچه اين معنى خيلى واضح است و اصلًا نبايد گفت محتاج اقامه برهان است، بلكه ضرورى است؛ زيرا انسان همان طورى كه مىگويد: ديدم، و ديدن را نسبت به يك چيز مىدهد، به همان چيز، شنيدن را نسبت مىدهد و مىگويد: شنيدم. بين ادراك حسيات و ادراك عقليات هيچ گونه تفاوتى نيست، و لذا اجتماع نقيضين را نيز به همان چيز نسبت مىدهد و مىگويد: فهميدم كه اجتماع نقيضين محال است، پس همان چيزى كه اين خارجيات را ديده و ادراك مىكند، همان، ادراك مسموعات نموده و همان، استحاله اجتماع نقيضين را ادراك مىنمايد؛ زيرا به يك نسق و به يك نسبت مىگويد:
ديدم، شنيدم، لمس كردم، استحاله اجتماع نقيضين را فهميدم و مىگويد: زيد را درك كردم، فلان صورت را درك كردم و استحاله نقيضين را درك كردم.
و الحاصل: يك شخص واحد است كه مدرِك همه اين امور است؛ خواه امور حسى باشد، خواه امور وهمى و جزئى باشد، و خواه امور عقلى باشد، البته اين معنى ضرورى است.