نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 197
يكى از آنها را كسى منكر باشد انكار آن را در حد انكار اصل قضيه ضرورى پنداشته و تكفيرش مىكنند.
مثلًا قضيه شقّ القمر در دين ما ضرورى است و دليل هم بر اصل قضيه داريم كه محكم و قابل اعتناء است [1] و نبايد كسى در دين باشد كه اصل قضيه را منكر باشد؛ اما اينكه اول شب خيلى ظلمت شد و يا اينكه پاره قمر آمد در داخل آستين مبارك حضرت شد، اينها توابعى است كه سند درستى نداشته و شايد يك روايت بسيار ضعيف باشد يا اصلًا روايتى هم نباشد، ولى بين عوام از دنبالهها و توابع شقّ القمر حساب شده و از لون ضروريت آن كسب ضروريت نمودهاند، به طورى كه اگر كسى اينها را منكر باشد ولى اصل قضيه انشقاق قمر را كه ضرورى و مدلّل است قائل شود و مثلًا بگويد در آسمان انشقاق حاصل شده و طالبين هم بيش از اين را نخواسته بودند، اين چنين شخصى كأنّه اصل قضيه انشقاق را منكر است.
خلاصه آنچه بر آن دليل داريم و ضرورى است اصل قضيه رجعت است، [2] اما خصوصيات آن كه مثلًا در رجعت حسينى عليه السلام بعضى را مىآورند و مىبندند، يا اينكه با همان بدنى كه سرش را بريدند رجعت مىفرمايد، و يا اينكه آن بدن شريف اجزايش را جمع كرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اينها خصوصياتى است كه بر آنها دليل نداريم و ضرورى هم نيستند، پس در خصوص رجعت اگر بگوييم كه نفس شريف و مبارك رجعتكنندگان بدن مُلكى انشا نموده و با آن بدن انشايى مُلكى رجوع مىنمايند هيچ استبعادى ندارد، بلكه حتماً قضيه چنين خواهد بود.
آيا كسانى كه اين معنى را قبول نداشته بلكه قائلش را تكفير مىكنند قائل نيستند كه حضرت امير عليه السلام دريك شب، در زمان واحد در چهل جا حاضر بود؛ [3] در عرش با
[1] بحار الانوار، ج 17، ص 347- 357؛ الدرّ المنثور، ج 6، ص 132- 133.