خواجه رحمه الله در ضمن بعضى از سؤالاتى كه از خسروشاهى [2] نموده- و او هم بلاجواب گذاشته- قضيه بقاى نفس بوده است كه خواجه نوشته بود: آنهايى كه قائل به حدوث نفس هستند ولى فنا و انعدام آن را ممتنع مىدانند چه چارهاى انديشيدهاند؟ [3] بعد از اينكه مسلّم است كه شىء اگر بخواهد در دار طبيعت موجود شود بايد مادهاى حاملِ امكانِ وجودش باشد، و همين طور اگر بخواهد معدوم شود، بايد مادهاى باشد كه حامل عدم او باشد.
بالجمله: اينكه قائلين به حدوث نفس كه حكم كردهاند نفس حادث است، و از طرفى حكم به امتناع فناى نفس نمودهاند، چاره امر چيست؟ در صورتى كه اين دو
[2] ابو محمد عبد الحميد بن عيسى بن عمّويه، معروف به شمس الدين خسروشاهى، متكلم شافعى مذهب و از شاگردان امام فخر رازى در علم كلام است و در ساير علوم متداول عصر خويش همچون علم طب و حديث نيز دستى داشته و شفاى شيخ الرئيس بو على سينا و مهذب ابو اسحاق شيرازى را تلخيص و آيات بينات فخر رازى را تكميل نموده.
او به سال 580 ق. در خسروشاه تبريز متولد و به سال 652 ق. در دمشق چشم از جهان فرو بست.
[3] رسالة فى الجواب عن الأسئلة النصيرية، در حاشيه مبدأ و معاد، ص 372؛ و در حاشيه شرح هدايه اثيريه، ص 383.
نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 3 صفحه : 151