و بالاخره موت هر چيزى طبيعى است؛ چون تابع علل و اسباب است. لذا از يك نقطه آلوده به سوزاك، نوزاد سوزاكى بيرون خواهد آمد و سلامت براى كسى است كه از خط مستقيم منحرف نشود و اگر منحرف شود حتماً به نقطه مقصود نخواهد رسيد.
اگر چه اين انحراف به سوى نقطه ديگر بعد از منحرف شدن علت است و البته بعد از انحراف، نظام علل به مقتضاى خود، سير طبيعى خواهند داشت.
پس بنا بر اين: اگر سرتاسر نظام وجود ملاحظه شود، هيچ چيزى از نظام و مؤديات آن متخلف نخواهد بود، اين سلسله به يكديگر متصل مىباشند، در نتيجه «لكلّ الى باب اللّه عكوف» و اين نظام همانند نغمه موسيقى است، فقط بايد اين گوشهها به يكديگر منضم باشند تا مقامات جاننواز در ذائقه انسانى شيرين نمايد؛ زيرا تنها صداى «هاى هاى» بدون انضمام چه بسا اشمئزاز سمع مىآورد.
و همچنين اين نظام اتمّ همانند رقص است كه رقص رقاص در صورت انضمام حركات او به يكديگر، مستحسن است. و همچنين خطى كه حسن ديده مىشود مجموع آن الفاظى است كه به يك نظم قلمى درآمده است.
پس صداى خر گرچه به تنهايى به سمع انسان خوش نمىآيد ولى گوشهاى از نغمه غيبى است كه به اين عالم فرستاده شده كه يك پيچ آن گلوى خر است و اين آن وقت حسن دارد كه گوش مجموع نغمههاى غيبى را بشنود.