اين است كه: چون ذات او صرف الوجود است و الوجود بسيط بصرف البساطه و تعريف ذات شىء در صورتى ممكن است كه شىء داراى جنس و فصل باشد و الوجود لا جنس له و لا فصل له؛ زيرا جنس مورد شركت است و در عالم چيزى غير وجود نيست تا با او در چيزى شريك باشد و الوجود مساوق مع الوحدة، و فصل براى تمييز است و در صفحه وجود چيزى غير وجود نيست تا تمييز لازم داشته باشد، بنا بر اين تعريف وجود ممكن نيست. و در عين حال در اعلى مرتبه تجلى است و در منظر و مسمع هر چيزى واقع شده است.
پس
«لا تفكّروا في ذات اللّه»
نهى شرعى نيست، بلكه نهى ارشادى است به اينكه عقل زحمت بيهوده نكشد كه براى او به معرفت حقيقت وجود راهى نيست و مقام حقيقت وجود، اعلى است از اينكه عقل به او احاطه پيدا كند، بلكه او محيط بر همه اشياء است «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ».[2]
خوبرويان گشاده رو باشند
تو كه رو بستهاى مگر زشتى
خوبروى ما، روى نبسته است، بلكه چشم ما به نور اشعه جمال او بسته شده است.
و بالجمله: تفوّه به اين معنى، كه تفكر فى ذات اللّه منهى است سزاوار نبوده، بلكه در اخبار حثّ و ترغيب به معرفة اللّه شده است. [3]
بيان مطالب ششگانه
خلاصه آنكه مطالب چنانكه در منظومه منطق هم آمده شش مطلب است: