نام کتاب : تقريرات فلسفه امام خمينى قدس سره نویسنده : الخميني، السيد روح الله جلد : 1 صفحه : 122
تغيير است. مثلًا در هفتاد سالگى ابرو آن ابرو نيست و پوست آن پوست نيست و استخوان چقدر كلفت شده و قد و جسم چقدر بزرگ شده، حتى بنا بر قول اطباء سلف و خلف جوهر بدن انسان در هر سى و شش سال به كلى تغيير يافته و ذرات وجودى اول از بين رفته دوباره استخوان و گوشت و پوست مىرويد؛ چنانچه هر روز از بدن به تحليل رفته و انسان بدل ما يتحلل را از تغذيه كسب مىكند و كسى كه ناخوش گشته و گوشتش ريخته و به تحليل رفته، بعد كه گوشت مىآورد و فربه مىشود مسلماً اين گوشت همان گوشت قبل از مرض نيست، همچنين استخوان و اعصاب. پس اين اشكال و مشكل مشترك الورود است و حتى بر كسى كه قائل به حركت جوهرى نيست وارد مىشود؛ زيرا منكر حركت جوهرى مانند شيخ، لا اقل به تحليل بدن انسانى قائل است. [1]
منتها شيخ در اين كره طبيعت بتمامها، يعنى در جماد و نبات و معدن قائل به تحليل نيست. [2] بنا بر اين، اشكال بر هر دو طايفه- چه منكر حركت جوهرى و چه مثبت آن- وارد است.
البته دامنه اشكال بر قائلين به حركت جوهرى وسيعتر است. ولى قابل انكار نيست كه حتى درختان هر سالى لباس جسميه خود را عوض مىكنند، اين پوست كه از آنها مىبينى كنده شده و مىريزد و باز پوست ديگرى مىرويد كه اين پوست دومى مغز پوست اولى بوده كه كم كم حركت كرده و پوست شده و اين نيز ريخته و به جاى آن، مغز ديگرى تبديل به پوست مىشود. وحدت اين شجر به آن قوه نباتى موجود در آن نيست؛ چون گفتيم ماده لا متحصل است و تغير او به تغير صورت است. پس آنچه حافظ وحدت اينهاست- يعنى اشيايى كه صاحب نفوس مجرده نيستند- مُثُل نوريه، يعنى رب النوع آنهاست كه به واسطه او فيض از مبدأ رسيده و اشراق اوست كه متصل به اين وجود جوهرى بوده و آن اشراق روح اينهاست. و تغير اين قوالب موجب تغير
[1] رجوع كنيد به: شفا، بخش طبيعيات، ص 290؛ شرح اشارات، ج 2، ص 404- 410.