است [1]. و خَرَق به معنى دَهِشَ و خاف، و اخرق به معنى ادهَش آمده [2]. و ظاهر آن است كه نوعاً معانى متعدّده در لغات، از يكديگر مأخوذ باشد و اصول همه، به يك امر برگردد چنانچه از دقّت در موارد استعمال معلوم شود.
فصل دوّم [در بيان دخالت رفق در امور انسان]
بدان كه رفق و مدارا را در انجام امور مدخليت كامل است، چه در باب معاشرت با خَلق و انجام امور دنياوى، و چه راجع به امور دينى و هدايت و ارشاد خلق و باب امر به معروف و نهى از منكر، و چه راجع به رياضت نفس و سلوك الى اللَّه تعالى.
و شايد اين كه در حديث شريف است كه «رفق ميمنت دارد و خرق و عنف شوم است»، اشاره به بعض اين امور باشد. مثلًا در باب انجام امور دنياوى آن طور كه با رفق و مدارا ممكن است انسان تصرّف در قلوب مردم كند و آنها را خاضع و رام كند، ممكن نيست با شدَّت و عنف، موفق به امرى از امور شود.
فرضاً كه با شدّت و سلطه، كسى اطاعت از انسان كند؛ چون قلب او همراه نشود، از خيانت، انسان مأمون نخواهد شد. ولى رفق و دوستى، دل را رام كند كه با رام شدن آن، تمام قواى ظاهره و باطنه رام شود؛ و فتح قلوب از فتح ممالك بالاتر است.
خدمتهاى از روى صداقت و جانفشانيها، همه از فتح قلوب است. با فتح قلوب، فتح ممالك نيز شود. فتوحات اسلاميّه در اثر فتح قلوب نظامى اسلامى
[1] القاموس المحيط، فيروزآبادى، ج 3، ص 233؛ لسان العرب، ج 4، ص 72.
[2] صحاح اللُّغة، ج 4، ص 1468؛ لسان العرب، ج 4، ص 74.