«مثل انسان در اين حال، مثل غارى است كه در او آتش فراوان افروخته شود، به طورى كه از شعله و دود پر گردد، و در آن هوا و دود و اشتعال محتقن و محتبس گردد، و نفيرها و صداهاى سخت از آن بيرون آيد، و شعلههاى آتش درهم پيچد، و نائره آن روزافزون گردد. در اين حال، علاج آن بسيار مشكل شود، و خاموش نمودن آن ممكن نگردد؛ زيرا كه هر چه در او افكنند از براى علاج شعلههاى فروزان و برافروخته، آن را بخورد و بلع كند و جزو خود كند و بر ماده آن افزايش پيدا شود. از اين جهة انسان در حال نائره آتشِ غضب، كور شود از رشد و هدايت، و كر شود از موعظه و نصيحت؛ بلكه موعظه در اين حال سبب ازدياد غضب او شود و مايه شعله نائره آن گردد. و از براى اين شخص راه چاره [اى] در اين حال نيست». [1]
و بقراط حكيم گفته كه: «من از كشتى طوفانى كه در امواج متلاطم دريا دچار شود و در بين لُجّهها و كوههاى دريائى گرفتار شود، اميدوارترم از شخصى كه آتش غضبش افروخته است و كشتى وجودش گرفتار لُجّههاى سخت غضب است؛ زيرا كه كشتى را ملّاحان ماهر، با حيلهها و طرق علمى نجات مىتوانند بدهند، ولى اين شخص در اين حال اميد چاره و حيله از او منقطع است؛ زيرا كه هر حيله [اى] كه به خرج بَرى- از قبيل نصايح و مواعظ- و هر چه با او فروتنى كنى، بر شعله و مايه آن مىافزايد». [2]
و ما اين كلام شريف را راجع به غضب از كلام ابن مسكويه- حكيم عالى مقام- ترجمه كرديم و در اين جا آورديم؛ زيرا كه بهتر از كلام آن حكيم در اين باب چيزى نداشتم.
[1] تهذيب الأخلاق، ابن مسكوَيْه، ص 165، باب التهوُّر و الجُبْن.
[2] همان مصدر، ص 165، باب التهوُّر و الجُبْن؛ اخلاق ناصرى، خواجه نصير الدين طوسي، ص 176.