مىزنند به اينكه مرگ بر ... شاه و بر اين سلطنت پهلوى. اين تبديل الآن شده است. يعنى يك مملكت سر تا پايش عوض شده است؛ يكوقت يكجورى بوده، حالا شده يك چيز ديگر. اين را نمىشود با سرنيزه خاموشش كرد. سرنيزه همچو قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند، بايد دو نفر بيشتر، به حَسَب حكومت نظامى و اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف! پنجاه هزار [خنده حضار]، صد هزار، دويست هزار، سيصد هزار هر گوشه مملكت [راه افتادند] همان جايى كه حكومت نظامى بود! بعد از آن، حكومت نظامى را بالاترش كردند- اگر بالاترى داشت- و نخستوزيرِ نظامى آوردند و دولت شد دولتِ نظامى، باز همان مسأله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را. قدرت ملت- يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرتْ قدرتِ الهى است. قدرت الهى با همين مشتها غلبه كرد بر تانكها و بر توپها و بر مسلسلها و اينها. و لهذا نظامىاش، حكومت نظامىاش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامىاش هم همين حرف است، چيز تازهاى نيست. آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدمِ [غير نظامى] بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است. هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمىخورند! [خنده حضار].
كودتاى نظامى، توطئهاى از پيش شكست خورده
و ما فرض مىكنيم كه اين هم كه بگذرد، خوب پله بعدش، اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه نه، شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است؛ يك چيز تازهاى نيست. همان نظامىاى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، امروز دولت نظامى است و مردم شكستند او را و الآن شكسته [شده] است، فردا همين است؛ يك چيز تازهاى نيست. مردم همين كه ديدهاند، يك چيز غريبهاى نمىبينند كه بترسند از آن. همين نظامى است، اسمش را مىگذارند كودتاى نظامى! اين هم شكسته مىشود. نمىشود يك مملكتى كه همه