قانون اسلام. با جمهورىاش مخالف نيستيد، با اسلامش مخالفيد؟ اگر اين طور است باطن ذاتتان ايمان ندارد، اسلام ندارد، مُسْلم نيستيد.
فراخوانى به بازگشت و پيوستن به ملت
ما مىخواهيم كه اين ارتش ما يك ارتش مستقلى باشد كه يك سرهنگى از امريكا نيايد اينجا ارتشبد را بكوبد. ارتشبد! ما مىخواهيم تو را نجاتت بدهيم، تو مىگويى نمىخواهم؟! عقلت نمىرسد، به زور بايد نجاتت بدهيم! جوانهاى ما در نظام، فطرتشان باقى مانده؛ مثل بعضى از اين بزرگهايشان نيست كه فطرت را از دست دادند از بس آدم كشتند؛ از بس ظلم كردند ديگر به صورت سَبُع در آمدند. جوانهايمان اين جور نيستند. جوانها! به داد مملكتتان برسيد، به داد ارتشتان برسيد؛ نگذاريد اين چهار تا پيرمردى كه پولهاى ما را جمع كردند و فرستادند به خارج، اينها باز بگذارند آن وضع باقى باشد، اين وضع را بزنيد به هم.
من گفتم كه اگر دولت بيايد اينجا يعنى رئيس دولت بيايد- به قول خودشان- بيايد اينجا، تا استعفايش را قبلًا ننويسد و اعلام نكند با من ملاقات نمىتواند بكند. اين هم كه من مىگويم استعفا، نه اينكه اين معناى واقعى استعفا دارد؛ اين نيست. اين نخست وزير نيست نه اينكه نخست وزير است و استعفا كند؛ لكن براى حفظ ظاهرى كه حالا كلمه استعفا را ما هم ذكر مىكنيم و الّا استعفا يعنى چه! تو نخست وزير اصلًا نيستى! اعلام بكند من نخست وزير نيستم. اگر اين را [اعلام] كرد، چون مثل بعضى از آنها كه بودند كه خيلى جناياتشان فوق العاده بود و نمىتوانستم من حتى با استعفا يا با [توبه] هم قبولشان بكنم، اين به آن اندازه [هنوز] نرسيده؛ اگر عاقل باشد استعفا مىكند و مىآيد اينجا توبه مىكند، مىشود مثل ساير مردم. اگر فطرتش را اين هم از دست داده است، آن ديگر با خودش است. ما اگر بيايد و توبه كند ما مىپذيريم از او؛ و اگر سرسختى بكند همان است كه بود. و پشيمان خواهد شد. من به او الآن مىگويم كه پشيمان مىشوى. ديدى چطور اربابت پشيمان شد آمد التماس كرد و مردم نپذيرفتند. نرسان به آنجا كه التماس كنى و نپذيرند! شرافت ايلى را- ايل خودت را- از دست نده، خراب نكن خودت را؛ در ايلت هم تو خراب خواهى شد.