كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است، و ايشان- پايهاى الآن- پايگاهى دارد در ايران يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد، كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه يك پلى باشد بين آنها و جاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند؛ مال انگلستان بود و مال امريكا بود و مال شوروى. و آن حرفهايى كه رضا شاه مىگفت- مثل همين حرفهايى كه ايشان مىزند- كه قدرت ما ديگر به آنجا رسيده است كه كسى نمىتواند تعدى كند، به آنجا رسيده است كذا! خوب، يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش خالى بوده. فقط اين يك حرفى بوده. آن وقت مىگفتند كه اعلاميهاى كه دوم نداشت، اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را- كه اعلاميه جنگشان بود؛ دومى نداشتند! كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد! كه وقتى كه رضا شاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته [بودند] آن سه ساعت هم زيادى بود، براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز. راه افتادند، راه مىآمدند! سه ساعت راه مىآمدند كه مىرسيدند و الّا [مقاومتى] در كار نبود! [خنده حضار] حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثنا كنيم و خود قدرت ايشان را كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد، يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين ....
رضا شاه، بدتر از دشمنان خارجى
وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد، نظير همان رضا شاه مىشود كه اين سه تا مملكت، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، عصر خطرى بود كه از همه چيز ايران- در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى مىكردند كه اينها آمدند شرّ رضا خان را كندند! براى اينكه آنها كه آمدند، رضا خان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش