دهات ديگر برويد، آنجا چه خبر است! خدا مىداند چه خبر است! آب ندارند؛ بهدارى نيست. در خود روزنامهها مىنويسند بيست تا دِهْ هست كه يك بهدارى در آن نيست، يك طبيب ندارد؛ آب ندارند. در روزنامه اطلاعات يا كيهان يكوقتى بود- در چند سال پيش از اين- كه اينها از بىآبى، آن قدر بىآب هستند كه صبح وقتى اين بچه از خواب بيدار مىشود تراخُم دارد، چشمش بسته است و ... كرده است كه به هم بسته است، مىخواهند چشمش را باز كنند، مادرش با بول اين را [شستشو] مىكند! مىمالد تا اين چشمش باز بشود! يك همچو زندگى ملت ما در دست اين آدم دارد. پولها را مىبرند و در خارج براى خودشان ويلا درست مىكنند.
و اين كلمه را مكرر گفتم ولى باز هم عرض مىكنم كه- نوشته بود به من، حالا در يك مجلهاى بوده است كه يادم نيست اين را، نوشته بود كه من خواندم اين را يا در يك چيزى بود كه براى من خواندند اين را كه- يك ويلايى براى خواهر اين شاه (يك كدام از اين خواهرانش) يك ويلايى خريدهاند به چه قيمت، آن را من يادم نيست اما نوشته بود كه شش ميليون دلار يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج، شش ميليون دلار خرج گلكارى آنجا شده! يك همچو ويلايى از پول كى؟ ما كه رضا خان را مىشناختيم وقتى كه آمد اينجا يك آدم لختى بود؛ يك سرهنگى بود كه آمد اينجا. يك نفر از آقايانى كه نوارهايش را براى من فرستاده بود و من گوش كردم كه چه كردند در اين اسفالت كه قرارداد كردند، نوشته بود كه هر مترى نمىدانم چقدر، چند صد دلار خرجش كردند! يعنى خوردند و درست نكردند.
اداره مملكت به طريق صحيح
ما الآن هيچ نداريم؛ ما لختيم؛ بيچاره! اگر اين هم برود تا مدتهاى زياد بايد زحمت بكشند كه اين خرابيهايى كه اين كرده جبران بكنند؛ اگر بتوانند. اگر ايشان برود زمين و زمان به هم مىخورد! زمين و آسمان به هم مىخورد! اگر ايشان برود ثبات ناحيه به هم مىخورد! كدام ثبات ناحيه به هم مىخورد؟ بله اگر ايشان بروند ژاندارم نيستند براى