هست، اينها را برگردانند به ملت. اين يك راهش، تا برسيم به كشتهها؛ حالا راه مالىاش. اين همه اموال مردم را اتلاف كرده است و اين همه نفت را داده به غير و در مقابلش يك چيزى كه به درد ملت نمىخورد بلكه ضرر براى ملت دارد، بيايد- بيايند خوب- اول اينها را جبران كند. اعلام كند كه من مىخواهم جبران كنم.
ايشان اعلان كرده است! مىگويند كه اعلام كرده است به اينكه اين خاندان من هم، اين كسانى كه مربوط به من است، اينها هم بايد رسيدگى بشود ببينيم كه آيا اينها خلافى كردهاند، نكردهاند؟ اگر خلافى كردهاند، خوب اينها هم بايد محاكمه بشوند! ايشان باز شاك [1] است كه «خاندان ايشان»- خلافى كردن يا نكردن است! معلوم شد اين هم از آن مسائلى است كه مخفى است بر ايشان و اطلاع ندارند! حالا مىخواهند ببينند كه آيا اين خاندان به كسى خلافى كردهاند، يك جرمى كردهاند! اگر ملتفت شدهاند، خوب حالا خود ايشان كه مىگويد توبه كردم و مقابل ملت مىايستد و مىگويد كه خوب، من يك «اشتباهاتى» كردهام و حالا تعهد مىكنم كه نكنم و حالا ملتزمم كه ديگر نكنم، ضمانت مىكنم- اينها را مكرر مىكند، خوب يك كسى مىايستد، يك ملت مىايستند مقابل او مىگويند كه تا حالا اين كارهايى را كه كردى، خوب جبران بكن؛ آن وقت بگو كه ضمانت مىكنم. مسأله يك مسأله حقوقى است. چنين نيست كه يك مسألهاى بين تو و خدا باشد. خدا بين تو و خودش را ممكن است كه بيامرزد، ما وكيل عمومى خدا نيستيم اما خدا قبول نمىكند مگر كه مسائل حقوقى حل بشود. حق مردم به عهده تو است الآن. تو الآن حق يك ملت در عهدهات است. تو مالهايى كه اين مال اين ملت است به باد دادهاى. تو ده سال جوانهاى ما را در توى محبس با آن وضع با آنها رفتار كردى و امر كردى كه اين طور كنند، خوب اينها را بايد جبران بكنى تا بعد بگويى استغفر اللَّه. تو جبران نكرده مىگويى كه من توبه كردم! ما باورمان مىآيد كه تو توبه كار هستى؟! ملت نشناختهاند تو را؟! مگر شما آن اولى هم كه آمدى سلطنت كردى، همه اين التزامات را-