بنا بر اين، در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسى بود و هم مجلسيْن بر خلاف قانون اساسى. مجلس «سنا» كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش را هم ملت، ملت كه اطلاع نداشت، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند، نصب كند؛ براى اينكه شاه قانونى نبود. بنا بر اين آنهايى كه در وكالت و وزارت و- عرض مىكنم- اينها بودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كردهاند! همه شان.
اين تشبثشان به اينكه تغيير بدهند يك مهرهاى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه- به خيال خودشان- يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كه اينها حكومت داشتند حكومت داشته باشد، مثلًا بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاه بياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته، حالا كه مىخواهد وارد بشود خلاف قانون اساسى است. براى اينكه كى واردش مىكند؟ كى او را نصبش مىكند به نخستوزيرى؟ و چه مجلسى تصويب مىكند نخستوزيرى او را؟ كدام مجلس؟! مجلسِ بر خلاف قانون اساسى، سلطنتِ بر خلاف قانون اساسى؛ پس نخستوزيرى بر خلاف قانون اساسى است. شما فرض كنيد كه- نعوذ باللَّه- جبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين، مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه و طاهر است، لكن به حَسَب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخست وزير را و مجلس- مجلسيْن تصويب كنند اين را؛ ما شاه مشروطه نداريم كه! مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول- همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند- از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مىكنند بر خلاف حكم شرع باشد. اين قانون اساسى ما اين طور است؛ متمم قانون اساسى اين است؛ پس از اولى كه مشروطه را درست كردند، مردم- مردم را بازى دادند، از اول بازى دادند؛ مثل همين حالا كه مىخواهند بازى بدهند و دولتِ- مثلًا- «آشتى» مىخواستند روى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند- اين شياطين كه متوجه مسائل بودند- روحانيون و مؤمنينى [را] كه تَبَع آنها بودند، بازى دادند اينها. خدعه كردند، متمم قانون اساسى را