گفت: ببين وحشيها را. به او گفتم: اينها وحشىاند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون، يك ميليون جمعيت راه بيفتند و اين طور آرام، اين طور صحيح راه بروند؟ خوب، اينها حقشان را مىخواهند، وحشى هستند؟! اينها در خارج منعكس كردهاند كه ايران [ىها] وحشى هستند؛ وحشى را كه نمىشود آزاد كرد؛ وحشى [را] بايد در باغ وحش [گذاشت و] درش را محكم قفل كرد!
همه ايران يك حرف دارد
اينها دارند شماها را اين طور معرفى مىكنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجيها بيرون بيايد اين مطلب؛ بگوييد مطلبى كه ما داريم چيست؛ مطلبى كه ايرانىها دارند چيست؛ اين است، تا اين مسأله از ذهن اينها بيرون برود. وقتى بيرون رفت در اينجا هم يك موجى پيدا مىشود. اين حكومتها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظه ممكن است داشته باشند؛ اين براى اين جهت است؛ نه اينكه براى اين است كه اينها بلند شوند بيايند كار ما را حل كنند؛ ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم، لكن اين مطلب كه دارند درست مىكنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى است و آزادى نمىتواند بپذيرد، يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش درآمده است، اين مطلب را شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مسأله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مىخواهند. بچه هشت ساله شان داد مىكند «آزادى، استقلال، حكومت اسلامى»، پيرمردش هم همين را حالا مىخواهد، ملايش هم اين را مىخواهد، عرض مىكنم كه اهل منبرش هم اين را مىخواهد، فضلايش هم اين را مىخواهند، بازارى هم اين را مىخواهد، دبيرستانى هم اين را مىخواهد؛ اينها مىخواهند آزاد باشند. گرفتار بودند؛ پنجاه سال اختناق؛ اينها مىخواهند كه مستقل باشند. سالهاى طولانى، بيش از پنجاه سال تحت اسارت [بودند]؛ مىخواهند بيرون بيايند از اين اسارت. ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم؛ يعنى بگوييم به اين افراد اين مملكت، [1] با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را