پس انسان همه عالَم را دارد با اضافه. همه چيزهايى كه در عالَم هست، از اول موجودات تا آنجايى كه آن ممتاز شده، با همه حيوانات و با نباتات و با معادن و اينها شركت دارد، لكن يك اضافه دارد، و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاتر هست كه در آنها نيست.
اسلام در صدد تربيت انسان در همه ابعاد
اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدى كه حيوانات رشد مىكردند بود، انبيا لازم نبود؛ انبيا مىخواستيم چه كنيم؛ انسان مىآيد اينجا مثل حيوانات زندگى مىكند و مثل حيوانات مىخورد و مثل حيوانات مىخوابد تا مىميرد. اينكه احتياج به انبيا ما داريم براى اين كه انسان مثل حيوانات نيست كه يك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود. انسان يك حد ما فوق حيوانى و يك مراتب ما فوق حيوانى، ما فوق عقل [دارد] تا برسد به مقامى كه نمىتوانيم از آن تعبير كنيم؛ و [از] آن آخرْ مقام مثلًا تعبير مىكنند [به] «فنا»، تعبير مىكنند «كالألُوهِيه»؛ يك تعبيرات مختلفى [مىكنند] چون كه تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و هم عقلى و هم ما فوق آن، نمىشود در عهده بشر باشد، براى اينكه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراى طبيعت. تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد، همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مىتواند بفهمد؛ منتها باز همه خاصيتهاى طبيعت براى بشر هم كشف نشده است، تا حدودى كشف شده است؛ اخيراً خوب، زياد پيشرفت كرده است، لكن مانده است خيلى چيزها كه بعدها كشف خواهد شد؛ اما تا آخر هر چه بشود مال طبيعت است، مال اين عالَم است؛ و هر چه بشود مال اين ورق است.
بشر فقط حد طبيعى را مىفهمد
آن چيزى را كه بشر مىتواند ادراك كند و حد ادراك طبيعى خودش هست، اين است كه عالم طبيعت را [با] همه خصوصيات [بفهمد]؛ فرض كنيد يكوقتى همه خصوصيات عالم طبيعت را انسان بفهمد و همه چيزهايى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت، اينها را هم انسان كشف بكند، لكن حدش حد طبيعت است، بيشتر