و ما وظيفه داريم. مايى كه الآن اينجا، شمايى كه اينجا نشستيد، و منى كه اينجا نشستم، ما وظيفه داريم كه با آنها هم صدا باشيم؛ يعنى هر مقدارى كه از دست ما بر مىآيد بايد كمك بكنيم. كمك به غير نيست، كمك به خودتان است؛ آنها براى شما قيام كردند مردم ايران الآن براى شما دارند خون مىدهند؛ براى شما بچههايشان، جوانهايشان از بين مىرود؛ دخترهايشان، پسرهايشان از بين مىرود. ما بايد به آنها كمك كنيم. ما خيال نكنيم كه اينجا نشستيم تكليف نداريم. همهمان تكليف وجدانى داريم، تكليف شرعى داريم، تكليف عقلى داريم كه با اين جمعيت مظلومى كه قيام كردند و مىخواهند حق خودشان را- آن حق خودشان كه حق ما هم هست- بگيرند، ما هم با آنها همراهى كنيم، ما هم دنبال آنها باشيم. مىتوانيم مقاله بنويسيم، مىتوانيم در روزنامه چيز بنويسيم هر قدر مىتوانيم در اين دانشگاههايى كه مىرويم به مردم بگوييم؛ به مردم اينجاها بگوييم مسائل آنجا را. مسائل را منتشر كنيد. آقا، هر كدام شما در يك نقطهاى كه هستيد مسائل ايران را منتشر كنيد، بگوييد؛ با آهِ دل بگوييد. روزنامههايشان هم گاهى مىنويسند اما از خود شما بايد گفته بشود، نوشته بشود. بايد اين وضع آشفته ايران به همه عالم معلوم بشود.
ايرانىها تن به ننگ نمىدهند
و اگر چنانچه يك ملتى ايستاد و حق خودش را خواست، سرنيزه نمىتواند جلويش را بگيرد؛ سرنيزه اصلًا قدرت ندارد با گوشت طرف بشود. اين خيال است كه گوشت نمىتواند با سرنيزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند، وقتى يك ملتى گفت من اين كار را نمىخواهم، نمىتوانند تحميلش كنند. الآن نمىتوانند تحميل ايران بكنند كه شاه را قبول كن؛ نمىتوانند. الآن به زور ايستاده آنجا اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مىزنند نمىخواهيم. قبول كردن را مردم هيچ تن ندادند به اين مطلب. تن به اين ننگ ايرانىها نمىدهند و ندادهاند براى اينكه اين آدم را ديدهاند كه همه مصالح اسلام، همه مصالح كشور را به باد داده؛ در عين حال [مدعى است كه] ما آزادى داديم، ما نمىدانم چه