و هم خودشان مىدانند كه همه مىدانند كه اينها دروغ مىگويند مع ذلك مىگويند. براى جلب نفع خودشان، جلب رضايت رضا شاه، محمد رضا شاه، سَخَطِ خداى تبارك و تعالى را بر خودشان مىخرند. اين وضع مجلس ما، آن وضع قوانين ما، آن وضع احكام شرعى ما، آن وضع بازار ما، آن وضع نفت ما، آن وضع استقلال ما.
فرمان اخراج شاه و امريكا
خدا مىداند كه بعضى از اين صاحب منصبها گاهى همين جا- قاچاقى- پيش من مىآيند، چه خون دلى اينها دارند از اين مستشارهاى امريكايى كه هر چند وقت يك دفعه يك جبهههاى تازهاى مىآيد اينجا و با ما چه مىكند و چه معاملاتى اين نانجيبها با اينها مىكنند. و من نمىدانم، واقعاً براى من معماست كه اين صاحبمنصبهاى ما چرا اين قدر بىعرضهاند، چرا اينها اين قدر بىعرضه هستند؟ چرا نشستهاند توى خانه شان تا اين طور تحميلات بر آنها بشود؟ چرا مستشارهاى امريكايى را اين طور اجازه مىدهند كه با آنها اين طور رفتار كنند؟ چرا اين مردك را بيرونش نمىكنند؟ به ما مىگويند كه خوب، اگر اين برود، كى جاى اين بيايد كه چه بشود؟ من گفتم اگر اين برود، عُبَيْد اللَّه [1] هم بيايد بهتر از اين است. براى اينكه هر كس بيايد حالا فكر مىكند به آنجا. اين حالا كهنه كار شده و اواخر عمرش است و عصبى شده و ديوانه شده است و به هر جا مىزند و مىكشد و نمىدانم به كجا مىرسد. اما اگر اين برود هر كه بيايد، هر كس را شما تصور كنيد بيايد، در اول امر تا يك مدتهايى مردم راحت هستند. اگر اين باشد يك ساعت راحتى نيست. اگر اين برود هر كس بيايد مردم باز يك مدتى راحت هستند. خيال نكنيد كه حالا اگر اين رفت، دنيا به هم مىخورد، هيچ چيز به هم نمىخورد. اين صاحب منصبها كجا هستند؟ هى ارتشبد كذا و نمىدانم سپهبد كذا و سرلشكر كذا! حرف است آنها، مثل وكلا مىمانند آنها. وكيلم! وكيل كجا ... هر كدام از قول ملت حرف مىزنند. مردِكه خودش هست تنهايى، آن وقت مىگويد ما و همه ملت!