خودت بريدى؛ حاكم اجراى قانون مىكند؛ تو خودت دست خودت را بريدى، تو دزدى كردى؛ كسى كه دزدى بكند دستش به هدر مىرود.
تو فكر كن اگر قوه تفكر براى تو ديگر باقى مانده باشد؛ سقوط خودت را به چشمت دارى مىبينى و قوه تفكر از دستت رفته؛ تو فكر كن كه در اين پنجاه سال بر اين ملت، تو و پدرت چه گذرانديد. اين ملت از دست پدرت، بعد از آن از دست تو به آنها چه گذشته است. اين همه داغها كه در دل اولياى اين مقتولين هست از آن زمان تا حالا، از زمانى كه در مسجد گوهرشاد آن جنايت را آن مرد جنايتكار كرد- لَعَنَهُ اللَّه تعالى- تا امروز كه با دست تو اين جنايات دارد اجرا مىشود، با اين ملت شما چه كرديد. مىخواهيد انفجار نشود؟ اين ديگر يك كسى بايد باشد كه رأس انفجار باشد و مردم را به انفجار وادار كند؟ ... ايران خود به خود منفجر است. مگر مىشود جلوى انفجار را با اين هرزگيها گرفت كه «گروه انتقام» يكوقت درست مىكنند و «كميته پيكار» درست مىكنند، و اين حرفهاى نامربوط.
چاپلوسان، بر كرسى مدرس قهرمان
مجلسشان را وقتى كه مىروى گوش مىكنى به حرفهاى اين چهار نفر بيچارهاى كه آنجا براى خاطر اينكه سال ديگر هم اينها مجلس بروند- خودشان هم گفتند اين را كه سال ديگر اينها مجلس بروند- ببين چه حرفها مىزنند. حتى وكيل خود آذربايجان مىگويد اينها آذربايجانى نيستند، آذربايجانى كه با شاه مخالف نمىشود! پس اينها كجايىاند؟ تبريزيها كجايىاند آقاى وكيل؟! آن وضع مجلس ما و آن انحطاطى كه پيدا شده است در مجلس. يكوقت مدرس توى مجلس است، يكوقت هم اينها كه مىبينيد. يكوقت مدرس است كه مىايستد و مقابل همه صحبت مىكند و مقابل رضا شاه مىايستد، تا آخرْ نَفَس ايستاد، بعد هم او را كشتند البته؛ يكوقت هم اينها هستند كه براى خاطر اينكه يك روز ديگرى هم وكيل بشوند، حالا يك همچو حرفهايى مىزنند كه همه، هم خودشان مىدانند دروغ مىگويند هم ديگران مىدانند كه اينها دروغ مىگويند