جا، اينها مشتى آشوبگر هستند! آنكه آشوبگر نيست محمد رضا خان است! اين آشوبگر نيست! اين مصلح است! اين دارد ما را به «دروازه تمدن بزرگ» وارد مىكند!
كتاب منسوب به شاه و جنايات پنجاه سال سلطنت پهلوى
اين كتابى كه براى ايشان نوشتهاند [1]- خودش كه عقلش نمىرسد كه بنويسد، اينها برايش مىنويسند! من نمىدانم حالا مطالعه هم كرده است كه بفهمد چه جَفَنْگهايى توى اين كتاب هست يا مطالعه هم نكرده؛ اگر كسى اين كتاب را ببيند، واقعاً خجالت مىكشد كه يك قلمى اين طور، اين طور بىبند و بار [باشد]. اين همه اختناق، اين همه گرفتارى مردم، اين همه كشتار، اين همه زدوبند، اين همه فروختن ملت به اجانب، اين همه خيانت بر ملتِ مُسْلم ايران، اينها را همه «خدمتگزارى» [و] «آزادى» در ايران [وانموده كرده است] يك آزادىاى كه هيچ كس نمىداند! هر كس اين كتاب را بخواند و از كره مشترى آمده باشد و اين كتاب را بخواند خيال مىكند كه اين يك مطلبى است كه همان طرز فكر افلاطون است! معلوم مىشود كه ايران يك عالَم ديگرى است! يك عالمى ماوراى اين عالَم است! اما وقتى كه بيايد در ايران وارد بشود و ببيند طرز حكومت ايران چه جور است و طرز حكومت شاه چه جور است، آن وقت مىفهمد كه همهاش لاف و گزاف [است]؛ بيخود گفتن، توى كتاب نوشتن. بخوانيد اين كتاب را. البته كسى كه نوشته آدم مطلعى هم بوده است. اين حالا نمىدانم خودش مطالعه كرده يا نكرده، اما آن آدم، آدم مطلعى بوده است كه نوشته لكن نشسته و از ماوراى طبيعت، از ماوراى اين عالَم [مطالبى] نوشته [است]
ايشان هم كه مىخواهند ما را به دروازه تمدن بزرگ برسانند! يعنى اين كار انجام شده، ما در دروازه تمدن هستيم! الآن ما وارد شهر ماوراى طبيعت هستيم! در تمدن بزرگ ما الآن وارد هستيم! اما چه داريم؟ شما يك چيزى كه ما داشته باشيم، خودمان داشته باشيم، جز دروغ گفتن و گزافه كه از خودمان است، ماوراى آن ما چه داريم؟ جز