من نمىدانم با چه زبانى به اهالى محترم تبريز و به مادران داغديده و پدران مصيبت كشيده تسليت بگويم؛ با چه بيان اين قتل عامهاى پى در پى را محكوم كنم. من از مقدار جنايات و عدد مقتولين و مجروحين اطلاع صحيح ندارم ولى از بوقهاى تبليغاتى معلوم مىشود كه جنايتها بيش از تصور ما است. با اين وصف، شاه افراد پليس را كه به قتل عام به دلخواه او دست نزدهاند به محاكمه مىخواهد بكشد. خاطره بسيار أسفانگيز قم هنوز ما را در رنج داشت كه فاجعه بسيار ناگوار تبريز پيش آمد كه هر مسلمى را رنج داد و ما را به سوگ نشاند.
من به شما اهالى معظم آذربايجان نويد مىدهم، نويد پيروزى نهايى. شما آذربايجانيان غيور بوديد كه در صدر مشروطيت براى كوبيدن استبداد و خاتمه دادن به خودكامگى و خودسرى سلاطين جور بپاخاستيد و فداكارى كرديد. استبداد محمد رضا خان پهلوى و پدر روسياهش روى سلاطين مستبد را سفيد كرد. تاريخ ايران به ياد ندارد اين چنين سفاكى و قتل عام پى در پى را كه به دست اين ياغى سفاك انجام مىگيرد. تاريخ مشروطيت به ياد ندارد اين چنين مجلس سنا و شورا را كه اهالى محترم متدين آذربايجان را مشتى اوباش و بىدين معرفى كنند؛ از مجلسى كه دست نشانده شاه است بيش از اين توقع نيست. اكنون بعد از آن همه كشتار و جنايات تبريز و آن همه خونخواريهاى شاه، مشتى سازمانى [1] را با كارگران مجبور با سرنيزه، در گوشه و كنار كشور به راه انداخته تا با عربده كشيدن و به نفع دستگاه جنايت و خيانت تظاهرات به راه انداختن، مىخواهند لكههاى ننگ را از سر و صورت اين مستبد خونخوار شستشو كنند؛ غافل از آنكه با آب زمزم و كوثر هم محو نخواهد شد. تاريخ، رنجهاى ملت و ستمكارى و جنايات اين پدر و پسر را ضبط كرده و در فرصتى منتشر خواهد كرد.
من الآن كه مشغول نوشتن اين غمنامه هستم، نمىدانم كه به برادران عزيز تبريزى ما چه مىگذرد. آيا شاه به جنايات خود- و لو موقتاً- خاتمه داده است يا نه؟ آيا مىخواهد