ادارات، به همه مدارس، كه همه بايد تعطيل كنيد و همه بايد بياييد.
اين آزادى است! به طور آزادانه «بايد» همه بياييد اما آزاديد! در عين حالى كه بخشنامه صادر كردند و به همه ادارات، حتى ادارات هم به اينها اعتنا نكردند. اين بيچارههايى را كه در اتوبوسها نشاندند و آوردند و به آنها گفتند كه- از قرارى كه مىگفتند- شما را مىخواهيم زيارت ببريم، بين راه كه ملتفت شدند كه قضيه اين حرفها نيست هر كه توانست فرار كرد! و آنها هم كه آمدند- از قرارى كه به من اطلاع رسيده- مثل اينكه تشييع جنازه مىكنند، هر چه به آنها مىگويند كه بگو «جاويد» جواب نمىدادند، مثل تشييع جنازه! تعبير اين بوده است به اينكه جمعيت چنان ساكت بودند كه مثل اينكه دارند تشييع جنازه مىكنند! اين تشييع جنازه شاه است.
شاه، ضد اسلام و روحانيت
اينها نمىفهمند؛ باز هم ما نمىتوانيم اينها را آدمشان كنيم. اگر اينها با ملت راه رفته بودند، اگر اينها به خواست ملت توجه كرده بودند، اگر اينها به وظايف خودشان عمل كرده بودند، اگر اينها يك گرايشى به اسلام و قواعد اسلام داشتند، مردم چه مخالفتى مىكردند با اينها؟ مردم هر جا دست گذاشتند مىبينند كه «اعليحضرت» مخالف است. با تاريخ اسلام مخالف است، يعنى با اسلام. بدترين كارهايى كه در زمان حكومت اين آدم شده است، اين تغيير تاريخ است. موفق نمىشوند لكن اين مىخواست بشود. بدترين كار. از اين كشتارها اين بدتر است. اين با حيثيت رسول اللَّه بازى كردن است. هر جا مردم دست مىگذارند، مىبينند كه «اعليحضرت» دست رويش گذاشته و بد كرده. به تاريخشان اين طور، به مدرسههاى علمى شان آن طور. تا حالا چند دفعه مدارس ما به غارت رفته و مدارس ما به- عرض كنم- چپاول اينها رفته است. چند دفعه ريختهاند [تا] حالا در مدارس ما. آن وقت به مدرسه فيضيه چند دفعه ريختهاند و اينها جنايت كردند؛ حالا هم به مدرسه حجتيه و مدرسه خان. حالا محل حمله شان اينهاست. و مدرسه حقانى و هر مدرسهاى كه درِ آن باز است و يك قدرى اجتماعات هست. مدرسه خان را تمام- از قرارى كه مىگويند- تمامِ در و پنجرههايش را با تفنگ زدهاند و شكستهاند. در مدرسه