مىگويند] كه ما چقدر گندم وارد كرديم، چقدر جو وارد كرديم، چقدر مثلًا چه وارد كرديم. خوب بيچاره! اينكه بايد خجالت بكشيد. شمايى كه بايد گندم صادر كنيد، شمايى كه يك آذربايجانتان بس بود برايتان و باقىاش را بايد صادر كنيد، حالا نشستيد مباهات مىكنيد كه ماييم كه بايد وارد كنيم! بايد خجالت بكشيد از اين «اصلاحات ارضىتان»! و هكذا و هكذا همه اصلاحاتشان.
ضرورت همبستگى روحانى و دانشگاهى
من گلهام از آقايان هم اين است كه آقايان جدا نكنند اين جناحها را از خودشان، جدا نكنند اين جناحها را. اين جناحها را با هم ربط بدهند. از اين طرف هم، روحانيون بايد قدر اين جمعيتى كه براى اسلام دارند كار مىكنند، براى اسلام دارند چيز مىنويسند [بدانند]. اينها را بايد بياورند توى كار. آقا، آغوشتان را باز كنيد. نگوييد كه اين دانشگاهى- عرض كنم كه- فاسق و فاجر! و ... دائماً جدا نكنيد. آنها شما را جدا كنند كه اين نمىدانم مرتجع است و قديمى! كىْ آخوند مرتجع است؟ آخوند در صف اول پيشروها واقع است؛ اين مرتجع است؟! شما هم از آن طرف بگوييد كه اين نمىدانم دانشگاهى است، و اين بىدين است، و اين نمىدانم چطور و فلان. نخير، غلط است اينها.
هر دو با هم دست برادرى بدهيد، دست برابرى بدهيد، مسائلتان را طرح بكنيد. امروز يك فُرْجه پيدا شده. من عرض مىكنم به شما يك فرجه پيدا شده. اگر اين فرجه پيدا نشده بود، اين اوضاع امروز نمىشد در ايران. يك فرجهاى است اين. اگر الآن غنيمت بشمارند اين را، اين فرصت است. اين فرصت را غنيمت بشمارند آقايان. بنويسند، اعتراض كنند. الآن نويسندههاى احزاب دارند مىنويسند، امضا مىكنند. مىنويسد، اشكال مىكند، امضا مىكند. شما هم بنويسيد، صد نفر از علما امضا بكنند؛ مطالب را گوشزد بكنند، اشكالات را بگويند. امروز روزى است كه بايد گفت. و پيش مىبريد. و من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته اگر اين فرصت از دست برود و اگر