تبارك و تعالى دارد كه ماها علم به آن نداريم، اطلاع بر او نداريم. و چون ناقص هستيم از حيث علم، از حيث عمل، از هر جهتى ناقص هستيم، از اين جهت در اين طور امورى كه پيش مىآيد جزع و فزع مىكنيم، صبر نمىكنيم. اين براى نقصان معرفت ماست به مقام بارى تعالى. اگر اطلاع داشتيم از آن الطاف خفيهاى كه خداى تبارك و تعالى نسبت به عبادش دارد و انَّهُ لَطيفٌ عَلى عِبادِه [1] و اطلاع بر آن مسائل داشتيم، در اين طور چيزهايى كه جزئى است و مهم نيست اين قدر بىطاقت نبوديم؛ مىفهميديم كه يك مصالحى در كار است، يك الطافى در كار است، يك تربيتهايى در كار است.
دنيا، معبر آخرت
اين دنيا دنيايى است كه عبور از آن بايد بكنيم ما؛ دنيايى نيست كه در اينجا ما زيست كنيم. اين راه است؛ اين صراط است كه اگر توانستيم مستقيماً اين صراط را طى كنيم، همان طورى كه اولياى خدا طى كردند- «جُزْنا وَ هِىَ خامِدَة» [2] اگر توانستيم كه از اين صراط به طور سلامت عبور بكنيم، سعادتمنديم. و اگر خداى نخواسته در اينجا، در اين راه، لغزش داشته باشيم در آنجا هم همين لغزش ظهور پيدا مىكند، در آنجا هم موجب لغزشها مىشود، موجب گرفتاريها مىشود. از خداى تبارك و تعالى مسألت مىكنم كه ما را بيدار كند؛ ما را به آن الطافى كه خفى است و ما مطلع بر آن نيستيم، ما را بر آنها مطلع بفرمايد تا اينكه ما هم مثل اشخاصى كه معرفت دارند به مقام ربوبيت، معرفت دارند به مدارج انسانيت، و دنيا را مد نظرشان نمىآورند، استقلال به آن نمىدهند، مآرب [3] دنيايى شان تحت نظرشان نيست مستقلًا، و اينجا را طريق مىدانند از براى جاهاى ديگر، از براى سعادتهاى بزرگ ديگر، اگر ما هم ان شاء اللَّه توفيق خدا بدهد و ما هم برسيم به يك همچو مرتبهاى، آن مرتبههايى كه ما نمىتوانيم ادراكش بكنيم، نمىتوانيم در اين عالم كه هستيم بفهميم چه مدارجى است، چه عوالمى است. چه بساطى است اين بساط