اين از پيغمبر صادر شده لكن گفتهاند اين را- يعنى توجه به اين جهت «يسار» كه عبارت از «طبيعت» است نداشته و كم داشته است؛ و او هم به حَسَب شريعتش توجهش به ماديات زياد بوده.
«و أنا ذو العينين»،
هم جهات معنوى، هم جهات مادى. شما احكامش را كه ببينيد شهادت بر اين مطلب است. احكامش احكامِ- عرض مىكنم كه- سياسياتش [را] ملاحظه مىكنيد.
جدايى دين از سياست
البته در اذهان بسيارى- بلكه اكثرى، بيشترى از مردم، بيشترى از اهل علم، بيشترى از مقدسين- اين است كه اسلام به سياست چه كار دارد؛ اسلام و سياست اصلًا جداست از هم. همينى كه حكومتها ميل دارند، همينى كه از اول القا كردهاند اين اجانب در اذهان ما و حكومتها در اذهان ما كه اسلام به سياست ... آخوند چه كار دارد به سياست. فلان آخوند را وقتى عيبش را مىگيرند مىگويند: آخوند سياسى است! اسلام را مىگويند از سياست كنار است؛ دين على حده است، سياست على حده. اينها اسلام را نشناختهاند. اسلامى كه حكومتش تشكيل شد در زمان رسول اللَّه و باقى ماند حكومت- به عدل يا به غير عدل. زمان حضرت امير بود، باز حكومت عادله اسلامى بود؛ يك حكومتى بود با سياست، با همه جهاتى كه بود. مگر سياست چى است؟ روابط ما بين حاكم و ملت، روابط ما بين حاكم با ساير حكومتها- عرض مىكنم كه- جلوگيرى از مفاسدى كه هست، همه اينها سياساتى است كه هست. احكام سياسى اسلام بيشتر از احكام عباديش است. كتابهايى كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهايى است كه در عبادت دارد. اين غلط را در ذهن ما جاگير كردند. حتى حالا باورشان آمده است آقايان به اينكه اسلام با سياست جداست. اين يك احكام عبادى است كه بين خودش است و خدا. شما برويد توى مسجدتان و هر چه مىخواهيد دعا كنيد، هر چه مىخواهيد قرآن بخوانيد، حكومتها هم به شما كار ندارند. اما اين اسلام نيست. اسلام در مقابل ظَلَمه ايستاده است؛ حكم به قتال داده، حكم به كشتن داده است. در مقابل كفار و در مقابل متجاسرين و كسانى كه [طاغى] هستند