دليرانه و جانبازانه آنان كجا، و خرسندى به پناهيدن مردم به سفارتخانه يك دولت بيگانه كجا؟!»
2- در كتاب «تحليلى از انقلاب اسلامى ايران» كه در سال 1364 براى برخى از دانشگاهها منتشر شده است، در ص 21، چنين آمده است:
«در كشاكش اين مهاجرت، حادثه پناهندگى به سفارت انگلستان پيش مىآيد كه بهبهانى در انجام آن مؤثر بود.»
شايان نگرش است كه نويسنده اين كتاب حدود يك سال پيش از انتشار آن، به همراه نويسنده كتاب «تاريخ معاصر ايران» با اين جانب ديدار كرد. در اين مجلس اين نويسنده در تأييد نظريه اين جانب، نويسنده كتاب «تاريخ معاصر ايران» را مورد نكوهش قرار داد كه چرا موضوعى را كه در ميان تاريخنگاران مورد اختلاف است به صورت حتمى و قاطعيت، آن هم در كتاب درسى دانشآموزان، منعكس كرده است. و آن نويسنده نيز به ظاهر به اشتباه خود اعتراف كرد، و قرار گذاشت كه آن را اصلاح كند. ليكن نه تنها تا به امروز اين نوشته در كتاب درسى دانشآموزان بدون كوچكترين تغييرى آورده شده است، بلكه در كتاب درسى دانشگاه نيز، چنانكه در بالا ملاحظه مىفرماييد، تكرار گرديده است؛ كه بازگوكننده غرض و سوء نيت مىباشد نه اشتباه.
3- در كتاب «تحليلى از انقلاب اسلامى ايران» ماجراى كاخ مرمر و حمله به شاه را، كه از سوى سرباز پر شور و از جان گذشتهاى به نام «رضا شمسآبادى» انجام گرفت، حركتى كمونيستى وانمود كرده. در ص 95 چنين آورده است:
«شمسآبادى در ارتباط با يكى از گروههاى ماركسيستى- مائوئيستى فعاليت داشت. وى امكان ترور شاه را به گروه خود خبر داده بود، كه با عكس العمل مخالف مركزيت روبه شد. سرانجام شمسآبادى بدون در جريان گذاشتن گروه، اقدام به ترور شاه كرد كه ناموفق ماند.»
در صورتى كه طبق اسناد و مدارك موجود در ساواك و شواهد و دلايل ديگرى كه پيش از پيروزى انقلاب اسلامى در دست بوده، كه در جلد اول كتاب «نهضت امام خمينى» آن را آوردهام، نامبرده انگيزه اسلامى داشته، و هيچ گونه ارتباطى با كمونيستها نداشته است. به نظر مىرسد دستهاى مرموزى در كار است تا دروغها و بافتههاى تحريفگران تاريخ در طول يكصد ساله اخير را با آرم و عنوان جمهورى اسلامى اعتبار ببخشد؛ و با تمسك به اينكه اين نوشتهها، برداشتها و تحليلها، در نظام جمهورى اسلامى تكرار و حتى در كتابهاى درسى آمده است، تحريفگريهاى نويسندگان خائن گذشته