خودشان مىدانند، الّا البته بعضى كه اصلًا اعتقاد به اسلام ندارند، لكن مع ذلك، آنى كه بايد باشد اين معما حل نشده است و نخواهد شد. اين موجود يك اعجازى است كه نمىشود در اطراف او آنچه هست صحبت كرد، هر كس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظرى كه دارد در اين باب صحبت كرده است و حضرت غير از اين معانى است؛ يعنى، ما نمىتوانيم برسيم به آن جايى كه بتوانيم از ايشان به آن جور كه هستند مدح كنيم. آن صفات متضاده كه در اشخاص نمىشود باشد، در ايشان هست. از همين جهت است كه اين صفات متضاده كه هست، اينكه هر كسى يك طرفش را گرفته است و خيال مىكند كه ايشان او است. كسى كه عارف مسلك است و در رأس عرفاى عالم واقع شده است، اين آدم در حكومت دخالت دارد، در صورتى كه عرفاى معروف اصلًا كنارهگيرى مىكردند. كسى كه در جنگها آن طور فعاليت داشته است مع ذلك، در زهد و تقوا و كنارهگيرى از خلق آن طور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است، هر كسى يك بعدى از او را گرفته است و خيال كرده است كه بعد واقعى اين است و تا كنون آن بعدى كه ايشان دارند، آن بعد معنوىاى كه ايشان دارند براى كسى كشف نشده است مگر براى اشخاصى كه همطراز او هستند. از اين جهت، درباره ايشان صحبت كردن از هر ترتيبى كه باشد، همه اين چيزها را دارد، لكن آنچه هست نمىشود صحبت كرد، نمىتوانيم ما صحبت كنيم و لهذا، بايد غمض عين كنيم از صحبت درباره ايشان و از ايشان بخواهيم كه ما را هدايت كند و به آن راهى كه ايشان هستند، ما لا اقل به بعضىاش برسيم.
مكلف بودن به جلوگيرى از ايجاد اختلافات
اما راجع به مسائلى كه مناسب است در اين روز گفتن، من كمىاش را عرض مىكنم.
ما الآن گرفتاريهاى زيادى داريم كه همه مىدانيد و مىدانيد كه همه قدرتهايى كه هستند با ما مخالفاند؛ يعنى، قدرتها دست به هم دادهاند تا اسلام را كه مىبينند در اينجاها يك نمونهاى ازش پيدا شده است، بكوبند و نگذارند كه اسلام سربلند كند. ما تكليفمان چى