كتاب «آداب الصلاة» را كه به دختر عزيزم فاطى- كه خدايش از مُصلِّين قرار دهد- اعطا مىنمايم، از تاريخ اتمام آن بيش از چهل سال مىگذرد. [2] و قبل از آن- به چند سال- كتاب «سرّ الصلاة» را تمام نمودم. و از آن سالها تا كنون بيش از چهل سال مىگذرد [3] و من نه اسرار صلاة را دريافتم، و نه به آداب آن پرداختم، كه يافتن غير از بافتن است و ساختن جدا از پرداختن. و اين كتابها حجّتى است از مولا بر اين عبد بىمايه. و به خداى تعالى پناه مىبرم از آن كه مشمول آيه شريفه كمرشكن لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ. كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ[4] باشم، و پناهى جز رحمت واسعهاش ندارم.
و تو اى دخترم! اميد است كه توفيق به كار بستن آداب اين معراج بزرگ الهى را داشته باشى و به راهنمايى اين بُراق الهى از بيت مظلم نفس هجرت كنى الى اللَّه. و به خداى بزرگ پناه مىدهم تو را از آنكه مطالعه اين اوراق بر تعلّقات نفسانيهات نيفزايد و تو را چون نويسنده ملعبه شيطان نكند.