و تمام اعمالى كه از او صادر مىشود، از اين عشق صادر مىشود، از اين عشق به خدا صادر مىشود. ارزش اعمال روى اين عشق و محبتى است كه به حق تعالى هست، روى اين فنا و توحيدى است كه در انسان هست، و اين سبب شده است كه
فرضاً كه اين ضربت را كس ديگر از دفاع اسلام زده بود اما از روى اين عشق نبود، كارش هم اسباب اين شده بود كه اسلام ترويج پيدا كند، لكن چون مبدأ، مبدأ عشقى نبود، «افضل من عبادة ثقلين» نخواهد شد. انگيزه اعمال، انگيزه روحانيت اوست نه صورت او. شمشير زدن، يك دست پايين آوردن است و يك كافر را كشتن، اين دست پايين آوردن و كافر را كشتن، از خيلى اشخاص ممكن است صادر بشود، لكن گاهى اصلًا اجر ندارد و اصلًا فضيلت ندارد و گاهى فضيلت دارد تا برسد به آن جايى كه
افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْن.
اين روى آن عشق و توحيدى است كه در قلب او هست، روى آن است كه دست، دست او نيست، چشم، چشم او نيست، يد اللَّه است، عين اللَّه است. اينها را ما با لَقْلَقه لسان [2] مىگوييم و نمىتوانيم تصورش را بكنيم، البته تصديقش كرديم به اين كه اين طور است، اما تصورش را نمىتوانيم بكنيم كه چه جور است وضعيت.
شيعه على (ع) تابع مرام و شيوه وى
آنهايى كه شيعه اين مرد بزرگ هستند البته نمىتوانند مثل او باشند، خود ايشان هم فرمود شما قدرت اين را نداريد، حتى قدرت همين زهد ظاهريش را، چه برسد به معنوياتش، لكن نبايد ما گمان كنيم كه ما شيعه امير المؤمنين- سلام اللَّه عليه- هستيم. و خود او در دعاى كميل و ساير ادعيههايش و در روشش آن طور خوف از خدا داشت، و آن طور از عاقبت مىترسيد كه منعكس شده است اين در دعاى كميل و در حالات او و ما اصلًا دنبال اين مسائل نباشيم و بگوييم ما شيعه هستيم. آن طور بسط عدالت، اگر موفق
[1] «يك ضربه شمشير على (ع) در روز (جنگ) خندق، از عبادت انس و جن والاتر و برتر است». بحار الأنوار، ج 39، ص 1- 2، ح 1
[2] لقلقه (به فتح هر دو لام): بانگ لك لك، هر بانگ و آوازى كه توأم با حركت و اضطراب باشد، در فارسى «لقلقه زبان» مىگويند، يعنى بيهوده گويى.