ايران نسبت به دنيا يك چيزى نيست- چهل و پنج ميليون، چهل ميليون يك همچو چيزى است- در مقابل جمعيتهاى دنيا كه «چين» اش يك ميليارد جمعيت دارد، هندوستانش هشتصد ميليون جمعيت دارد يا بيشتر، ما چيزى نيستيم، اما، براى اينكه، شما از «من» دست برداشتيد و مىگوييد «ما براى خدا»، شما نمىگوييد كه ارتش بايد «نشان» بگيرد، نمىگوييد كه بايد سپاه «نشان» بگيرد، نمىگوييد بايد بسيج يا كميته يا شهربانى يا شهردارى از اينها بگيرد، شما مىگوييد كه ما «نشان» از خدا مىخواهيم و ما همه يك هستيم، اگر اين معنا در بين شما حفظ شد، شما تا آخر محفوظيد، هيچ كس نمىتواند به شما صدمهاى وارد كند. اين قدرتهاى بزرگ هم اين معنا را مىدانند كه الآن ايران وضعش طورى است كه نمىشود آنها به هيچ وسيلهاى او را شكست بدهند، نه به وسيله كودتا، نه به وسيله چيزهاى ديگر، نه به وسيله حمله نظامى. آنها از اين راه پيش آمدند كه رخنه كنند در بين شما و شما را از هم جدا كنند و لو اينكه طولانى باشد، مدتش طولانى باشد. آنها سَرشان صبر است و صبر زياد دارند و از حالا يك بذرى مىكارند، پنجاه سال ديگر بردارند. شما از حالا اگر يك وقت متوجه شديد كه يك بذرى اينها كِشتند كه و لو در پنجاه سال ديگر مىخواهند از آن استفاده كنند، بايد اين را، اين بذر را فاسدش كنيد و زير پا بماليدش. اگر شما ديديد كه يك وقت زمزمه اين معنا پيدا شد كه ارتش بايد ارتشىاش را حفظ كند، آن هم بگويد سپاه بايد سپاهىاش را حفظ كند، آن هم بايد بگويد چه، اگر بخواهيد جدا از هم باشيد، دو فكر، دو مقصد، اگر يك وقت خداى نخواسته، زمزمه اين پيدا شد در بين شما، از اول خفه كنيد اين را، نگذاريد. شماهايى كه سران سپاه هستيد توجه به اين معنا بكنيد، و آنهايى كه سران ارتش هستند و همين طور ساير جاها، اين معنا را بايد نصب العين خودتان قرار بدهيد كه ما تا با هم هستيم، مسلمين تا «يد واحده» هستند و همين مسلمين كم جمعيت و پشتوانه بزرگ الهى، اينها اگر با هم شدند، اين ملت اگر با هم شد، هيچ قدرتى نمىتواند او را بشكند.